برخی برداشتهای نادرست یا ناقص از مناسک حج – حج دل (2)
احمد علوی تبار – زمستان 1402
حج دل – بخش دوم
نگاهی به برخی برداشتهای نادرست یا ناقص از مناسک حج
در بخش اول این مقاله اشاره کردیم که رواج برداشتهای نه چندان نزدیک به حقایق باطنی حج، بر موانع رهپویی معنوی حقیقی افزوده است. در این بخش به بررسی برخی از اینگونه برداشتها میپردازیم.
الف – حج از نگاه علی شریعتی
علی شریعتی (1356-1312ش) از منتقدان مشهور درک عوامانه و متحجرانه از اسلام بوده است. ایشان به درستی بیانکرده است که زندگی اهل دنیا (دلباختگان مال و مقام دنیوی)، بیحاصل و بیمعنیست (1). و حج را هجرت (باطنی) به سوی خدا (و رفعتدهنده و معنابخشنده به زندگی) دانسته است (2). اما به علت کمبها دادن به رهنمود موت اختیاری و ناتمام گذاشتن مراحل حج باطنی، دچار نظریهپردازی احساسی و ارادهگرایانه شده و در بسیاری موارد، برداشتهایی سطحی و نازل از مناسک حج ارائه داده است.
در واقع، نظرات ایشان درباره حج دل یا هجرت باطنی به سوی خدا، نه حاصل معرفت باطنی در فرایند رهپویی دل، بلکه بر اساس مطالعات فراوان و حدسهایی درباره مشاهدات عینی و شواهد نقلی است. مدلسازی هنرمندانه و جذاب ایشان از حج، از جهت تطابق با برخی مشاهدات و شواهد به رغم بطلان نظریه محوری، شبیه مدلسازی هنرمندانه، جذاب و غیرواقعی نظریه نجومی بطلمیوس است.
برای یافتن نظریه محوری مرحوم شریعتی، ابتدا پاسخ یک پرسش مقدماتی را در کتاب حج ایشان جستجو میکنیم:
آیا اهل دنیا که بیشتر انسانهای روی زمین را تشکیل میدهند، همان مردماند؟ اگر چنین است، ”هجرت از خانهی خویش به خانهی خدا، خانهی مردم!“ (3)، چه معنایی دارد؟ و اگر چنین نیست، ”مردم“ چه کسانی هستند؟
میتوان فهمید که حاصل و معنایی که همواره بسیاری از مردم برای زندگی خود در نظر میگرفتهاند، کاذب بوده یعنی دارای ارزش حقیقی نبوده است. اما حاصل و معنای حقیقی زندگی بر اساس آموزههای وحیانی دین خدا و تعالیم اولیای الهی چیست؟ و نیز آیا در معنای حقیقی زندگی، نقش و مأموریت مفیدی برای گمراهان وجود دارد؟ آیا آنها ناخودآگاه، خداوند را تسبیح نمیکنند و تابع مشیت الهی نیستند؟
از بررسی کتاب ”تحلیلی از مناسک حج“ میتوان دریافت که مراد مرحوم شریعتی از ”مردم“ یا ”خلق“، نه انسانهای گمراه اهل دنیا، بلکه انسانهای رسته از فردیت خویش و هجرتکرده به سوی خدا بوده است. در نگاه ایشان ”مردم“ یا ”خلق“، جامعهای آرمانی از انسانهای هدایتیافته و در حال رشد است. ایشان مناسک حج را وعده دیدار خلق (هدایتیافته) با خدا میداند. (4)
دیدار با خدا بدون رسیدن به او
گذشته از نگاه ابهامآمیز و آرمانگرایانه به مردم، در برداشت مرحوم شریعتی از معنای مناسک حج نیز ابهام وجود دارد. از سویی میگوید مناسک حج، وعده دیدار با خداست (5). و نیز: ”خدا را … در همین زمینِ پست … میتوانی بیابی، ببینی (یعنی درک کنی).“ (6)
و از سوی دیگر، اظهار میدارد که معنای حج، رفتن به سوی خداست نه رسیدن به خدا.
”خدا از تو دور نیست تا به او برسی. خدا از تو نزدیکتر است، به کی؟ به تو! و دورتر از آن است که بتوان به او رسید.“ (7)
معنای وحدت و توحید
به نظر ایشان، وحدت وجود معنایی ندارد. وحدت در نگاه ایشان بهمعنی یکیشدن با مردم است نه با خدا.
”از من بودنِ خویش به در آی، مردم شو. ذرهای شو، درآمیز با ذرهها، قطرهای گُم در دریا.“(8)
”در طواف… هرگز به کعبه نمیچسبی، … (یعنی) وحدتِ وجود نیست، توحید است. … فنای فرد است؛ اما نه در خدا، در ما، در انسان، در مردم. بهتر است بگویم: در اُمّت! اما فنایی در جهتِ خدا، برای خدا در طواف خدا.“(9)
روشن استکه ایشان بر خلاف راهنمایان الهی راستین، تجربهای از عروج باطنی نداشتهاند. و آیات و روایات مربوط به معراج و مفهوم گذار از زوجیت باطنی (شفع) به یگانگی باطنی (وتر) را نیز نادیده گرفتهاند. ایشان در واقع، روح جمعی را جایگزین خدا کردهاند. بدین ترتیب، توحید (خدا پرستی) را به امتگرایی، و ایصال به دریای بیکران هستی عالی الهی را در حد ایصال به دریای مردمان (غیرمتصل به خدا) تقلیل دادهاند. آیا اگر فقط یک نفر موحد باشد و واقعاً در طواف حضور داشته باشد، طواف او مقبول نیست؟ ایشان همچنین توحید افعالی را در همهکارهشدن امت واحده معنا کردهاند!
البته به یک معنا، میتوان گفتکه هر ولیّ خدا یک امت واحده است (نحل120) و به اذن خدا، همه مخلوقات، خواسته یا ناخواسته، مطیع فرمان اویند. او به اذن خدا، افراد دنیاپرست را نیز به مأموریتهایی میگمارد که در مجموع برای پرورش رهپویان راستین راه خدا مفیدند.
اما مرحوم شریعتی اساساً به امکان دستیابی رهپویان راه خدا به خِرد و اقتدار الهی پیش از فوت یعنی به نقدبودن نعمت ولایت الهیه در فضای باطنی باور نداشت. و بهطریق اولی ضرورتی برای طیکردن مراحل رهپویی باطنی (حج دل) زیر نظر راهنمایان الهی راستین قائل نبود. در واقع ایشان از ولیّ خدا سبقت گرفته و راه مراتب بالاتر رشد باطنی را گم کرده بود. همانگونهکه ابوذر با رفتارهای خودسرانه، از امیر مؤمنان پیش افتاد. تبعید ظاهری او نشانهای از فاصلهگرفتن باطنی از ولیّ خدا و محرومیت از رسیدن به مراتب بالاتر رشد معنوی بود. مرحوم شریعتی درگیریهای خودسرانه ابوذر با عثمان را چنان مورد تحسین قرار دادهاست که گویی ابوذر، نه تنها از سلمان بلکه از امیر مؤمنان نیز رشدیافتهتر و شجاعتر بودهاست! (10)
خدا تو را پیش از پروردنت در آزمونهای زندگی دنیوی، جانشین خود ساخته بود!
آیا انسانها پیش از ورود به مرحله زندگی دنیایی در تراز بالاتری از رشد روحی قرار داشتند؟ و آیا برای طیکردن آزمونهای رشد و نیل به کیفیات روحی به مراتب بالاتر به عالم دنیا فرستاده شدهاند؟ چرا تاکنون بیشتر مردم یا حداقل بسیاری از آنها راه رشد معنوی واقعی را نیافته و دچار انحطاط شدهاند؟
مرحوم شریعتی به این پرسشها بسیار ناقص و مبهم پاسخ داده است:
”تو انسان بودهای، فرزند آدم بودهای، اما تاریخ (؟)، زندگی (؟)، نظام ضد انسانی اجتماع (؟)، تو را مسخ کرده است. … از خودت … بیگانه کرده است. در عالَم ذر انسان بودی، خلیفهی خدا بودی. … تمامی نامها را به تو آموخته بود. خدا به قلم به تو آموخت. خدا بر شباهت خود، تو را ساخت. تو را که ساخت، به آفریدگاری خود آفرین گفت. … زمین و آسمان و هر چه را در آن است به دستهای توانای تو سپرد.“ (11)
”… و چه شدهای؟ … شدهای پول، شدهای شهوت، شدهای شکم، شدهای دروغ، شدهای درنده، دد، شدهای پوک، پوچ، خالی! یا نه؛ پر از لجن و دگر هیچ! … ای زاغ لجنخوار از این مرداب وجودیات به در آی. … از این شهر و باغ و آبادی، که به ننگ آغشته، سر به صحرای آفتابِ جزیره نِه، بر کویری از رملستانِ تافته و خشک، در زیر آسمانی که وحی میبارد، رو به سوی خدا کن.“ (12)
”به سراغ خدا نیز باید با خلق رفت.“ (13)
”منها در میقات میمیرند و همه ما میشوند.“ (14) ”یک انتقال از خانه خویش به خانه مردم.“ (15)
مرحوم شریعتی وضعیت باطنی بسیاری از مردم روی زمین را نسبتاً خوب توصیف کرده است. اما توصیف ایشان از وضعیت انسان در عالَم ذر نادرست است. بر خلاف تصور ایشان، انسانها در عالَم ذر هنوز در تراز خلیفه (یعنی جانشین) خدا نیستند، گرچه قابلیت نیل به مقام جانشینی خدا را دارند.
خداوند حکیم سبحان هرگز ادارهی امور زمین و آسمان و هرچه در آن است را به انسانهایی که به اندازه کافی رشد نکردهاند، واگذار نمیکند. اساساً فرستادن انسانها به عالم دنیا برای فراهمشدن شرایط رشد روحیشان تا عالیترین مراتب بوده است.
وابسته انگاشتن مطلق رشد معنوی انسان به رشد جمعی
خداوند متعال بسیاری از انسانها را طی مراحلی به ترازهای بالایی از رشد روحی رساندهاست. اما بیشتر مردم دنیا بهدلیل عدم پیروی صحیح از رهنمودها و هدایتهای الهی، از هویت الهی خود دور شده و از وصول ارثیهی الهی خود بازماندهاند.
خداوند متعال همه انسانها را به هجرت باطنی (حج دل) به سوی مراتب عالی هستی فراخوانده و مناسک حج را نمایشی از آن قرار دادهاست. اما از افرادی با آن وضعیت باطنی اسفناک که مرحوم شریعتی توصیفکردهاند، چگونه میتوان انتظار داشت که ناگهان بهطور کامل متحول شوند و در مناسک حج بهگونهای حضور یابند که گویی یک جامعه آرمانی رشدیافته (امت واحده) را تشکیل دادهاند؟ اگر قرار است در مناسک حج، هر فرد هویت جمعی بیابد (نه هویت الهی فردی)، این هویت جمعی آرمانی کِی و طی چه فرایندی ایجادشدهاست؟ شاید در آن دوران، گروهی مانند ”مجاهدین خلق“ را هستهی اولیهای برای شکلگیری امت آرمانی در نظر داشتهاند!
به هر حال، نکته اساسی که از آن غافل بودهاند، این استکه خداوند تمامی قابلیتهای الهی را در وجود انسان قرار دادهاست، اما وصول این قابلیتها مشروط به پیروی از رهنمودها و هدایتهای الهی در آزمونهای زندگی دنیوی است. و این فرایند، تنها میتواند بهطور جداگانه (نه جمعی) در باطن افراد تحقق یابد. در واقع، ظهور و قیامت شخصیت الهی دل، موکول به رشدیافتگی جمعی نیست. گرچه فعالیتهای جمعی و نظامات اجتماعی مناسب میتواند تحقق این فرایند باطنی را تسهیل کند.
مرحوم شریعتی رشد معنوی فردی را وابسته به رشد جمعی، و جهاد باطنی را وابسته به جهاد و درگیری به خاطر خلق قلمداد کردهاست:
”فنای فرد در مردم و بقای فرد در مردم که خدا و مردم در یک جهتاند، در یک صفاند. یعنیکه در اینجا راه بهسوی خدا از مردم میگذرد، از فردیت به تنهایی راهی بدانسو نیست.“ و ”در صحنهی درگیریها و به خاطر خلق استکه به خدا میرسی.“(16)
از دیگر نکات مورد غفلت، ایناستکه در اسلام، فردیتی ناپسند استکه مبنای آن، گرایش بخلورزانه نفس کاذب طغیانگر به توسعهطلبی دنیوی خصوصی است. اما پرهیز از همرنگشدن با افراد نادان و فاسد، و اهتمام به گذشت و احسان قلبی و ارائه خدمات خالصانه، بیتوقع و بیمنت، بسیار پسندیده است.
آیا واقعاً خدا و مردم در یک جهتاند؟
مسلماً منظور مرحوم شریعتی این نبوده که خدا و بیشتر مردم که افرادی نادان و گمراهند، در یک جهتاند. اما شواهد نشانمیدهد که ایشان و بسیاری از مسلمانان، به حقیقتِ آن گروهبندی که امیر مؤمنان برای مردم قائل بودند، اعتقادی نداشتهاند.
امیر مؤمنان مردم را سهگروه دانستهاند(17):
1- عالِمان ربّانی (یعنی راهنمایان الهی راستین که دارای خِرد الهی و توانایی تولید همهی درجات انرژی حیاتی الهی بهمثابه خورشید حقیقی و صلاحیت و اقتدار لازم برای هدایت صحیح و کامل مؤمنان در مسیر رشد معنویاند).
2- کسانیکه تحت هدایت و تعلیم و تربیت مستقیم عالمان ربانی و در مسیر رشد معنوی واقعی قرار دارند (یعنی رهپویان راستین راه خدا).
3- بقیهی مردم که بهرهی چندانی از نور هدایت الهی ندارند و در گمراهی بهسر میبرند. و بدونتکیه بر یک رکن الهی مورد اطمینان در قلب معنوی خود، به دنبالهروی از مدعیان دروغین هدایت و سعادت میپردازند. (بیشتر مردم در اینگروهاند(18). البته همهی افراد این گروه در یک رده نیستند بلکه در ترازهایمختلف چاه انرژیمنفی دنیا قرار دارند. برای افرادیکه در ترازهای بالاتر قرار دارند، احتمال بیداری نسبی دل و پیوستن بهگروه دوم بیشتر است.)
بیشتر مردم چیزهایی را ارزشمند تلقی میکنند که دارای ارزش حقیقی و پایدار نیستند. خداوند متعال ارزش حقیقی را در درون انسان قرار دادهاست. اما بیشتر مردم نهتنها در پی وصول و استفاده از دارایی حقیقی و بیپایان درونی خود نیستند، بلکه با جذب ناخالصی از بیرون، دائماً در جهت تخریب قابلیتهای الهی خود عملمیکنند.
در گروهبندی امیر مؤمنان، گروه اول قطعاً با خدا در یک جهتاند. اینان به پیروی از رهنمودهای الهی (از طریق وحی یا راهنمای الهی) همتگمارده، مراحل حج باطنی و تطهیر دل را بهطور کامل طیکرده و بهگنج بیپایان هستی و خِرد عالی الهی دستیافتهاند. و گروه دوم در تلاش برای همجهتشدن با خدا و سنخیتیافتن کامل با راهنمایان الهی راستین از طریق انجام صحیح وظایف زوجیت باطنی تا نیل به یگانگی باطنی بودهاند. تا عصر حاضر، افراد بسیاری از اینگروه، مانند سلمان و یاران امام حسین(ع) به درجات عالی رشد معنوی دستیافتهاند. برخی نیز همچون ابوذر در مرتبهی پایینتری قرارگرفتهاند(19). برخی دیگر مانند طلحه و زبیر، به پایینترین ردههای گروه سوم سقوطکردند.
تعریف رشدیافتگی باطنی
از نشانههای ناتمامگذاشتن مراحل رهپویی راه خدا (حج باطنی)، عدم آشنایی کافی با ویژگیهای رشدیافتگی باطنی است. مسلماً آنچه افراد، بدون تجربه معنوی کافی در رهپویی باطنی و عمدتاً از مطالعه و بررسی آیات و روایات درباره رشدیافتگی باطنی درمییابند، نمیتواند چندان دقیق و معتبر باشد.
از زندگی و آثار اولیای خدا و مجالست و مؤانست با راهنمایان الهی راستین میتوان دریافت که رشدیافتگان حقیقی بر فضای باطنی اشراف دارند. در واقع، رشدیافتگان حقیقی به مقام شهید باطنی رسیدهاند، در حالیکه بدن دنیوی هم دارند. و خردمندترین و رشدیافتهترین آنان (برترین خورشید حقیقی) در هر دوران، یک فرمانروای حکیم و مقتدر (عزیز) در فضای باطنی است. به اذن خداوند، فرشتگان در خدمت او و ارواح همهی زمینیان مؤمن و کافر همچون سلولهای بدن روحانی چنین فرمانروایی و در خدمت اویند. همهی فعالیتها و درگیریهای زمینیان را او اداره میکند و از حضور جسمانی در ادارهی امور و درگیرشدن در جهاد ظاهری بینیاز است. حضور برخی پیامبران و امامان در جهاد ابتدایی و در قدرت سیاسی، بر وفق مصلحتهای خاصی بوده است.
بسیاری از مدعیان صلاحیت هدایت مردم، نسخههای تقلیلیافتهای از دین راستین خدا را عرضه کردهاند. به عنوان مثال، برخی از قرآنپژوهان، وصف فرایند باطنی دستیابی به هستی عالی الهی و نیل به عزت و اقتدار حقیقی در سوره مبارکه یوسف را به سطح عزت و اقتدار ظاهری یک حاکم متدین تقلیل دادهاند. سریال یوسف پیامبر، بازتابی از اینگونه برداشتهای تقلیلیافته است.
معنای باطنی بسیاری از آیات قرآن کریم درباره جهاد در راه خدا نیز همان جهاد اکبر یعنی جهاد باطنی رهپویان راستین راه خداست.
درک محدود از رشدیافتگی باطنی
مرحوم شریعتی نتوانسته است رشدیافتگی باطنی (نیل به مقام امامت) را در تراز راهنمایان الهی راستین که مراتب عالی رشد معنوی را تجربهکردهاند، توصیف نماید. از نگاه او، برای رسیدن به مقام امامت باید از مسیر محوشدن در خلق و جهاد با مظاهر سلطهگری ظالمانه نفس دنیوی گذشت. و امام حقیقی، نه جانشین واقعی و تمامعیار خداست و نه وظیفهی اصلیاش، ادارهی عالَم دنیا در فضای باطنی و پرورش مؤمنان رهپوی راه خداست. او صرفاً نمایندهای از جانب خداست که رهبری خلق در جهاد برای نجات از سلطهی نظام ضد انسانی اجتماع را به عهده دارد. چنین نگرشی ناشی از ناکافیبودن تجربه رهپویی باطنی و برداشت سطحی از آیات و روایات است.
چکیده مطالب کتاب حج مرحوم شریعتی درباره رشدیافتگی باطنی چنین است:
”اکنون … با مرگ همهی منهای دروغینات به آن منِ راستینات رسیدهای. … در مقام ابراهیم میایستی. … ابراهیمی، بتشکن بزرگ در تاریخ، بنیانگذار توحید در جهان، رسالت هدایت قوم بر دوش، عصیانگر صبور، آشوبگر هادی. پیامبری، درد بر جانش، عشق در دلش، نور در سرش و … تبر بر دستش! … ابراهیمی! به میانهی آتش رو؛ آتش جور، جهل. تا خلق را از آتش برهانی؛ آتش جور، جهل. … مقصود این بود که تو در راه جهاد، تا … آتش پیش رَوی! تا خود را، در راه نجات خلق از آتش به آتش سپردن، تا دردناکترین شهادت! ابراهیمی! اسماعیلت را قربانی کن، … مقصود این است که در راه ایمان، تا اسماعیل خویش را به دو دست خویش ذبحکردن پیش رَوی. تا دردناکتر از شهادت! … از تمامی هفتخوان زندگی پر کشاکشاش گذشته بود، … گذر از نبوت تا امامت، از فردیت تا جمعیت …“ (20)
این مطالب، علاوه بر اینکه بیانگر درک محدود از رشدیافتگیاند، شامل برخی دیگر از مفاهیم تقلیلیافته مانند جهاد و شهادتاند. میبینیم که شهادت مسرتبخش شیرینتر از عسل را بر اساس تصور نادرست نفس دنیوی، بسیار دردناک توصیف کردهاند! و نیز توجه داریم که مرحوم شریعتی مهمترین عامل فروماندن خلق در جهل را نظام ضدخلقی اجتماع میپنداشته است نه عدم پیروی صحیح از رهنمودهای الهی، دنیاپرستی و جذب ناخالصی.
فداکاری مؤمنان راستین
از دیگر نکات شایان توجه اینکه در بتشکنی ظاهری (که جلوهای از جهاد و بتشکنی باطنی بوده)، بر خلاف نظریهی مرحوم شریعتی، هیچ فرد دیگری از خلق، ابراهیمع را همراهی و یاری نکرد. و به میان آتش رفتن ابراهیمع نیز فداکاری او برای نجات خلق نبود. او در حال طیکردن مراحل رهپویی باطنی خالصانهی خود بود. بنیانگذار توحید چگونه ممکن است زندگی خود را در این عالم (که بتخانهای پر از بتهای جذاب، چسبنده و سوزان است)، وقف نجات خلق یا نجات وطن ظاهری کند؟ او تمام توجه خود را به جهاد و بتشکنی باطنی و نجات وطن حقیقی (سرزمین دل) معطوف میکند. رهپویی باطنی خالصانهی او، به لطف خداوند، در بهبود شرایط وطن ظاهری نیز مؤثر است.
در واقع، مؤمنان راستین کسانی هستند که بر طبق رهنمودهای الهی، به مهارکردن نفس کاذب دنیوی خود اهتمام میورزند و این نفس را فدای شخصیت الهی حقیقیشان میکنند. البته آثار و نتایج چنین فداکاری در رهپویی باطنی، میتواند به بیداری و رشد معنوی بسیاری از مردم یاری رساند.
اگر هر فرد مؤمن همواره بالاترین مصلحت را حفظ حریم دل از هر پلیدی و ناخالصی قرار دهد، به توفیق الهی وظایف خانوادگی و اجتماعی خود را به خوبی انجام میدهد. و به اصلاح و تقویت نظام اجتماعی رو به رشد نیز یاری میرساند.
از جمله ملزومات حج و جهاد باطنی برای حفظ حریم دل، پرهیز از صیادیِ دنیوی (شکارِ گِل) و پرداختن به صیادیِ اخروی از دریای بیکران معرفت الهی با دلسپردن به معشوق و صیاد حقیقی است.
تیر رحمت چو بلاوقفه رسد بر دل دیوانهی ما
ندهد فرصـت دیـدار گِلآلـوده ز بتخانهی ما (21)
امتگرایی تخیلی
از بررسی مطالب کتاب حج مرحوم شریعتی و با توجه به تعریف ایشان از رشدیافتگی میتوان دریافت که نظریه محوری ایشان، امتگرایی تخیلی و شامل سه مؤلفهی پایهایست:
1- راه خدا یا هجرت باطنی به سوی خدا، رفعتدهنده و معنابخشنده به زندگی انسان است، اما انسان را پیش از فوت به خدا نمیرساند. در طول زندگی با بدن دنیوی، خدا فقط جهت را نشان میدهد.
2- مجاهدت در راه خدا، برای برپا کردن یک جامعه آرمانی امتمحور و رشدیافته بر روی زمین است. و این، حاصل و معنای حقیقی زندگی در عالم دنیاست.
3- وحدت وجود معنایی ندارد. وحدت واقعی به معنای یکیشدن با مردم رشدیافته (امت آرمانی) است.
به نظر میرسد که مرحوم شریعتی در مرزبندی با رهبانیت و با ”دینداری محدود به برخی آداب ظاهری دین و بیاعتنا به رشد دیگران“، به نظریهپردازی بدعتگونه پرداخته است.
کهف دل و نقش راهگشای درونگرایی معنوی در حج باطنی
خداوند متعال ارزش حقیقی یعنی گنج هستی و خِرد عالی الهی (باطن قرآن کریم) را در فطرت الهی انسان نهاده و برخورداری از آن را مشروط به تطهیر دل کردهاست (22). درونگرایی معنوی بهمعنی تلاش برای کنارهگیری ذهنی و فکری (نه لزوماً جسمی) از دونپرستان و دونپرستی و افزایش تمرکز بر ارتباط با فطرت الهی خویش (برپایی نماز دل) با اهتمام به حج و جهاد باطنی مداوم است. برخی از مهمترین آداب نماز دل و حج و جهاد باطنی مداوم عبارتند از (23):
– اطاعت از خدا و راهنمای الهی، خالصکردن اعمال برای خدا.
– اهتمام به اصلاح نظام ارزشی و قبلهی دل.
– روزهداری (احرام) باطنی مداوم.
– انفاق باطنی مداوم.
– اهتمام به اداکردن نیکوی حق خدا و خلق خدا.
– تحمل فرایند تطهیر دل.
خداوند با تمثیل زیبای اصحاب کهف به ضرورت درونگرایی معنوی برای تداوم رهپویی راه خدا (حج باطنی) اشارهکردهاست. (24)
کنارهگیری ذهنی و فکری از دونپرستان و دونپرستی، هم برای گشودهشدن کهف دل و هم برای پایدار ماندن و توسعه آن ضروری است. این نوع کنارهگیری را که موتی اختیاری است، میتوان به خوابی تشبیهکرد که موجب فراغت از انگیزشهای کاذب و زیانبار نفس دنیوی میشود. این خوابی است با چشمان باز که هوش کاذب شیطانی دنیوی را تعطیل میکند و هوش رحمانی آخرتی را به پا میدارد.
از نگاه دنیاطلبان که خود را عاقل، و معیار هشیاری را میزان توجه به حفظ و گسترش منافع دنیوی میپندارند، رهپویان راه خدا یا دیوانهاند یا خواب! اما حقیقت این استکه سطح هشیاری دلهای پر از ناخالصی دنیاطلبان بسیار پایین است. امام صادق(ع) فرمود: هرکه از دنیاطلبی بپرهیزد، خدا حکمت را در دلش قرار میدهد (25). رهپویان راه خدا هرگاه اوقاتی را در میان افراد غافل بگذرانند، در باطن از یاد خدا و پیروی از هدایت الهی غافل نمیشوند (26).
هم غاری که پناهگاه اصحاب کهف بود و هم پیلهی کرم ابریشم، تنها جلوههایی از کهف پاکیزه، خلوت و امن دلاند. کهف دل با افزایش خلوص دل گسترش مییابد تا جاییکه میتواند تمامی هستی عالی و نامحدود الهی را در خود جای دهد. عشق، معرفت، آزادی، امنیت و عزت حقیقی را در کهف پاکیزه و نامحدود دل (بیت قدسی خدا) میتوان تجربهکرد.
غفلت از درونگرایی معنوی و به پا کردن بناهای معنوی شعارگونه و کاذب
شعارها و بحثهای فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانیِ بسیاری از مستان زندگی دنیوی و بادهنوشان شراب های معنوی ناخالص و ناپاک که اهل طاعت و مراقبهی خداپسندانه نیستند و بهرهای از کهف دل نبردهاند، شبیه اظهار نظرهایی است که مثلاً درباره تعداد اصحاب کهف یا مدت خواب آنان میشود (27). این شعارها و بحثها بر اساس نقل از دیگران یا از روی گمان و برای خودنمایی یا احساس دارابودن صلاحیت هدایت و ارشاد صورت میگیرد. پوستهخواری علوم دینی و اشتغال به مدح اولیای خدا (اصحاب کهف دل) به جای عمل به رهنمودهای الهی و تخلیه و تطهیر دل از تعلقات دنیوی، مانند ساختن بنایی کاذب و توخالی است. اما برای رهپویان راستین راه خدا، بناکردن مسجد حقیقی دل بر مشی اولیای خدا فریضهای الهی است. (28)
نظریهپردازانی چون علی شریعتی، تلقی تقلیلیافتهای از عرفان و آزادی و نقش انسان به عنوان جانشین خداوند داشته و هر نوع درونگرایی معنوی را در بهترین حالت، انزواجویی و خودخواهی ناپسند و غیرمسؤولانهای که بهشت را تنها برای خود میخواهد، تلقیکردهاند. در حالی که همه اولیای بزرگ الهی مرحله درونگرایی معنوی را طیکرده و با مراقبت و پایداری بر آن، به امامت امت رسیدهاند. آنان نه تنها هدایت معنوی مؤمنان به سوی رستگاری را به عهده گرفتهاند، بلکه سرنخ همهی تحولات مهم عصر خود را نیز در دست داشته و هر یک از مخلوقات را با درجات معینی از انرژی حیاتی الهی خود بهرهمند ساختهاند. اولیای خدا هرگز دچار شکست واقعی و انفعال نمیشوند، یعنی سرزمین قلب معنوی خود را هرگز تسلیم شیاطین نمیکنند و همواره در حال تولید ارزش حقیقیاند.
درونگرایی معنوی به معنی کوتاهی در انجام وظایف خانوادگی و اجتماعی نیست، بلکه این وظایف را تحت حکمرانی عقل سلیم قرار میدهد و اتلاف انرژی حیاتی الهی را به حداقل میرساند.
با تأمل در وصیتنامه امام علیع (نامه 31 نهج البلاغه) میتوان دریافت که درونگرایی معنوی و مراقبتهای مربوط به آن، از مهمترین مسائل پیش روی همه رهپویان راستین راه خداست. بخش بزرگی از رویکردهای دینی انحرافی یا کمبهره، ناشی از عدم درک ضرورت مراقبهی خردمندانه بر درونگرایی معنوی برای نیل به درجاتی از بصیرت و خرد الهی بوده است.
شور انقلابی، کمبود نور معرفت الهی و نظریهپردازیهای شعارگرایانه
اگرچه مرحوم شریعتی اعتقاد داشته است که:
– رشدیافتگی باطنی نیازمند شعور الهی است.
– و شعور الهی آموختنی نیست بلکه نوری است که خدا در دل آنکه بخواهد میافکند.
– و شور انقلابی بدون شعور الهی، عاملی ویرانگر و غیرسازنده است.
اما چنانکه در توصیف ایشان از عرفات و مشعرالحرام خواهیم دید، هم درباره پیشنیاز وصول شعور الهی و هم درباره فرایند آن، به نظریهپردازی شورانگیز و غیرمبتنی بر شعور الهی پرداخته است. البته نظریهپردازیهای شورانگیز و شعارگرایانه در کتاب حج ایشان فراوان است که برخی از آنها را مورد بررسی قرار دادیم. در اینجا به برخی دیگر از این نظریهپردازیها اشاره میکنیم، با این توضیح که هر جا مرحوم شریعتی را مورد خطاب قرار داده و پرسشی مطرح کردهایم، روی سخن با پیروان اندیشهی ایشان است.
– در توضیح حرکت از میقات به میعاد
مرحوم شریعتی ابتدا به درستی میقات را لحظهی شروع نمایش حج مینامد و سخن از پشت صحنهی نمایش به میان میآورد:
”میقات، لحظهی شروع نمایش، پشت صحنهی نمایش و تو که آهنگ خدا کردهای.“ (29)
روشن است که صحنهی نمایش، مناسک ظاهری حج، و پشت صحنهی آن، حج باطنی در فضای باطنی است. در نمایش حج، حرکت از میقات به سوی کعبه، نشانهی به سوی خدا رفتن در باطن است که با تطهیر نسبی دل آغاز میشود. و حج باطنی یعنی جهاد باطنی برای مهارکردن و میراندن منِ دروغین دنیوی و به پا داشتن منِ حقیقی الهی. یعنی جهاد باطنی برای نجات دل از ناامنی و تاریکی جهل و ورود به حریم پاکیزه، نورانی و امن الهی با پاکسازی تدریجی دل از هر ناخالصی، هر عامل ناامنی و خسران دل.
سپس به زیبایی، حدیث موت اختیاری را به نقل از پیامبر اکرم (ص) میآورد:
”بمیر پیش از آنکه بمیری.“ (30)
اما چیزی نمیگذرد که ضعف دیدگاه خود و رویکرد شعارگرایانه به حدیث را برملا میسازد:
”در میقات بمیر و در صحرای میان میقات و میعاد، مبعوث شو.“ (31)
”تو نیز فردیت شخصیت خود را دفن میکنی و مردم میشوی، اُمّت میشوی.“ (32)
میبینیم که موت اختیاری را نه یک فرایند (از میقات تا میعاد)، بلکه یک عزم در میقات، و مبعوثشدن یعنی برپایی و میدانداری شخصیت حقیقی الهی دل را پیش از میعاد یعنی پیش از ورود دل به ساحت پاکیزه و امن الهی پنداشتهاند. این زندهشدن زودهنگام، به معنی احیای شخصیت الهی دل نیست. بلکه همان منِ دروغین است که اینک تظاهر به وارستگی، رشدیافتگی و اُمّتشدن میکند. (33)
– در توضیح بنای خانه کعبه
مرحوم شریعتی در توضیح بنای خانه کعبه، بدون اشاره به نقشهای ویژهی هر یک از دو دستاندرکار بنای آن و رابطهی زوجیت معنوی میان آنها، بنای کعبه را نمادی برای امنسازی وطن ظاهری و بلکه تمامی زمین ظاهری دانسته است!
”شگفتا! اسماعیل و ابراهیم دستاندرکار بنیاد کعبه … و اینک هر دو مأمور خداوند، مسئول خلق، …“ دستاندرکار ایجاد ”حریمی، حرمی امن، پاک و آزاد برای انسان، برای خاندان خدا، مردم؛ که همه جا ننگین است و ناامن! … سرزمین خویش را منطقهی حرم کن! که در منطقهی حرمی. … و زمین را مسجدالحرام کن، که در مسجدالحرامی.“ (34)
توجه داریم که مرحوم شریعتی مهمترین عامل ناامنی در دنیا را نظامهای ضدخلقی میپنداشته است نه شیاطین جن و عدم پیروی صحیح از رهنمودهای الهی. و دیدیم که چگونه بسیاری از آنان که دم از نجات خلق میزدند، به علت عدم پیروی صحیح از رهنمودهای الهی در خدمت شیاطین جن و انس قرار گرفتند و رفتارهای ضدخلقی از خود نشان دادند.
خداوند و اولیای الهی مردم را به آزادی و امنیت حقیقی فراخواندهاند. امنیت ظاهری را شاید بتوان تا حدودی در منطقهای از زمین برقرارکرد. اما اگر هدف از آن، فراهمکردن شرایط بهتری برای رشد معنوی مردم و هجرت باطنی افراد بیشتری به حیات و هشیاری متعالی نباشد، ارزش چندانی ندارد.
چنانکه از آیه 67 سوره مبارکه عنکبوت میتوان دریافت و امام باقر (ع) درباره آیه 18 سوره مبارکه سبأ اشاره فرمودند(35)، امنیت حقیقی در بیرون از کهف دل مطهر (بیت قدسی خدا)، قابل دستیابی نیست. زیرا محدودهی حیات و هشیاری دنیوی جولانگاه شیاطین است و تنها با گذر به حیات و هشیاری متعالی نقد آخرتی میتوان به امنیت حقیقی رسید. در واقع، زندگی در عالم دنیا میتواند در امنیت کامل باشد اما تنها برای افرادی (مانند سلمان) که به حیات و هشیاری عالی الهی گذر کرده و به اهل بیت خدا و پیامبر پیوسته باشند.
– در توضیح سعی
مرحوم شریعتی در توضیح این بخش از مناسک حج، جستجوی معانی باطنی از نمایش هجرت معنوی بهسوی خدا را به نفع عقل دنیوی تقریباً رها کردهاست. زیرا ایشان اعتقاد داشته است که رهپوی راه خدا باید برای عقل دنیوی، ارزشی همسنگ عشق به خدا قائل باشد!
”در جستجوی آب! … آب؟ آری آب! غیب نه، ماوراءالطبیعه نه، عشق نه، تفویض نه، تسلیم و طاعت نه، آب حیات نه، آب روح نه، آب معنی؟ اشراق؟ آسمان؟ نه، نه، نه. آبِ خوردن! نه آنچه از عرش میبارد، آنچه از زمین میجوشد. مادّیِ مادی! … و سعی: کاری مادی، تلاش مادی، کوشیدن و دویدن برای آب، برای نان، … مادیت مطلق، نیاز مادی، عمل مادی، هدف مادی! اقتصاد، طبیعت، تلاش! … تعقل مطلق! … آنچه غرب را به تلاش واداشته است! … و اما سعی هاجر به شکست پایان میگیرد، نومید بازمیگردد به سوی کودک؛ و میبیند که شگفتا! … ناگهان، یکباره، معجزهآسا … جوشش سرشار آبی خوشگوار و حیاتبخش، از عمق سنگ! و … درس! یافتنِ آب به عشق نه به سعی، اما پس از سعی!“ (36)
میبینیمکه چه ناشیانه انگیزهی مادی و عشق مجازی را تقدیس، و سعی و تلاش رهپوی راه خدا را از عشق حقیقی جدا و از اخلاص تهیکردهاند!
آیا بدون عشق حقیقی و اخلاص، معجزهای رخ میدهد؟ آیا اگر قرار نبود که با سعی خالصانه، چشمهی آب حیات روحی در سرزمین دل گشوده شود، میتوانستیم برای زندگی در عالَم دنیا معنایی قائل شویم؟ و آیا میتوان باور کرد که سعی خالصانهی رهپوی راه خدا به شکست پایان گیرد؟ آیا سعی امام حسین (ع) و یارانشان انگیزهی مادی داشت و آیا به شکست انجامید؟ آیا اگر حضرت موسی(ع) عصای عقل را در پیشگاه شعور الهی به زیر نیفکنده بود، میتوانست راه خود را به درجات عالی خِرد الهی بگشاید؟ و آیا اگر هاجر مجذوب سراب عقل و علم دنیوی شده بود، چشمهی آب معرفت الهی در دلش گشوده میشد؟ مگر در مورد اخلالگری عقل دنیوی در اجرای حکم ذبح اسماعیل، نگفتهاید: ”باطل به دستی عقل [دنیوی] را شمشیر میگیرد و به دستی شرع [: آداب ظاهری دین] را سپر(ص151).“؟
هش دار که گر وسوسهی عقل کنی گوش
از حـج دلـت تشــنه و بیجـان به در آیـی
– در توضیح بیرون رفتن از مکه و وقوف در عرفات
در توضیح این بخش، دچار سردرگمی عجیبی شدهاند. مگر نه این استکه مکه را نمادی از حریم امن الهی و کعبه را نمادی از مقام رفیع خداوند میدانیم؟ مگر نه این استکه ما انسانها از خدا بودهایم و بهسوی خدا باز میگردیم؟ اگر چنین است، آیا نباید دورشدن نمادین از مکه و کعبه را بهمعنی دورشدن از حقیقت وجود خویش با گرایش به دنیاطلبی و دنیاپرستی بگیریم؟ و آیا وقوف در عرفات بهمعنی بیداری نسبی دل و عزم بازگشت بهسوی خدا نیست؟
مرحوم شریعتی در توضیح آغاز مناسک حج تمتع، با اینکه میدانسته حرکت از کعبه تا عرفات یادآور هبوط آدم است(ص143)، ابتدا ترک کعبه را حج بزرگتر (!) قلمداد کرده و سپس بار دیگر، پذیرفته استکه بازگشت بهسوی کعبه، بازگشت بهسوی خداست!
”شگفتا! اکنون باید کعبه را رها کنی، مکه را پشت سر گذاری! … حج است و با ترک کعبه آغاز میشود! … آهنگ کعبه کردن، حج نیست. قبلهی حج، کعبه نیست. … از هم آغاز، مقصد کعبه نبود! همه چیز از کعبه بدان سوی آغاز میشود. … اکنون تو، ایکه در بلندترین قلهی بندگی به آزادی رسیدهای. … شایستگی آن را یافتهای که بگویندت: از کعبه بگذر! … نه دیگر حجِ خانه که حجِ خدای خانه کن. … هرجا که بِایستی، ماندهای، مردهای! … در کعبه نیز مَایست! در حرم نیز ممان. … از کعبه سر زدیم و بیدرنگ به عرفات آمدیم و از عرفات، مرحله مرحله اکنون بهسوی کعبه بازمیگردیم. انّا لله و انّا الیه راجعون!“(37)
عجیب است. مگر از ابتدای مناسک حج نباید توجه داشته باشیمکه مقصد ما کعبه نیست و بهسوی کعبه رفتن بهمعنی بهسوی خدا رفتن است؟ مگر نگفتهاید که ”حجِ معانی کن، نه حجِ مناسک (ص142).“؟ آیا حج بزرگتر، همان حج معانی و رهپویی باطنی نیست که نیازی به حضور در مناسک حج نیز ندارد؟ و آیا امام حسین(ع) و یارانشان با رهاکردن مناسک حج، حرم باطنی را نیز ترککردند؟ آیا نمیتوانیم همزمان در حرم باطنی بمانیم و به رهپویی باطنی ادامه دهیم؟ البته برای کسانیکه حرم امن الهی را در وجود خود نیافتهاند، ماندن در حرم باطنی بیمعناست. اما هدایتیافتگانی چون حافظ عقیدهی دیگری داشتهاند:
هر که شد مَحرم دل، در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست، در انکار بماند
– در توضیح بیپایان بودن بازگشت به خدا
درست است که گنج هستی و خِرد الهی بیپایان است و به سوی خدا رفتن بیانتهاست. اما مرحوم شریعتی تصوری از این حقیقت نداشته است که در همین عالم دنیا میتوان به خداوند مَحرم شد. که خداوند همچنان سلمانها و خورشیدهای باطنی بزرگتر و قویتری را پرورش میدهد و بر شمار اهل بیت میافزاید. او پنداشته است که خداوند رهپویان را در مرحله مِنا رها میکند و هیچ رهپوی واقعی را به حرم امن خود راه نمیدهد:
”… حج، آهنگ مطلق است. … و این است که در مِنا رهایت میکند، و این است که در بازگشت از عرفات به کعبه نمیرسی! تا پشت دیوار مکه میآیی. که قُرب هست و نِیل نیست!“ (38)
آیا پیروان راستین پیامبر اکرم (ص) به مقام قرب بالاتر از فرشتگان مقرب نائل نشده و به ساحت قدسی خداوند مَحرم نگشتهاند؟ با این حال، پیامبر همواره به خداوند عرضه میداشتند: ”ما عرفناک حقّ معرفتک“. خدایا تو را آنگونه که حق شناخت توست نشناختهایم. یعنی شناخت خداوند را پایانی نیست و نمیخواهیم راه رشد معنوی بیشتر را بر خود ببندیم.
– در توضیح مرحله عرفات
مرحوم شریعتی در توضیح اولین مرحله حج تمتع، یعنی عرفات، که مرحله بیداری نسبی دل و آغاز بازگشت به سوی خداست، آن را آغاز شناخت طبیعت (علم دنیوی) قلمداد کرده است:
”عرفات سخن از شناخت است، علم؛ … عرفات آغاز است؛ آغاز آفرینش ما در این جهان! … آغاز زندگی موجودی خودآگاه، مسئول، عصیانگر، محکوم همیشگی رنج و عطش، تبعیدی، احساس غربت و اسارت در طبیعت، … نِی نالان بر لبهای مذهب، حکمت، عرفان، هنر و ادب و … زندگی! … و این همه با خوردن میوهی ممنوع که او را عقلی عصیانگر بخشید، خودآگاهی و بینایی ویژهی خدا داد، چشمهایش را گشود و به عریانی خویش عارف شد، خود را شناخت. … و آغاز شناخت با پیبردن به یکدیگر با نخستین جرقهی عشق! برخورد آدم و حوا. … و اینجا، انسان، با بینش علمی، به عنوان یک موجود عینی، آغازش در تاریخ، با پیدایش شناخت. … آغاز آگاهی، بینایی، آزادی از بند طبیعت، … علم به واقعیت جهان، بینایی مادی، …“ (39)
بهراستی عقل عصیانگر که شیطان را در مقابل خدا قرار میدهد و نفوس فرعونی را وامیدارد که ادعای خدایی کنند، چگونه راه خودآگاهی و بینایی را میگشاید؟ مگر نه این است که خوردن میوهی ممنوع و پرداختن به علوم دنیوی، انسان را از خدا دور میکند و دل را به اسارت نفس دنیوی درمیآورد؟ مگر (در ص136) اذعان نکردید که زندانبان بزرگ دل، همان علم دنیوی است؟ درست است که مشیت الهی چنین بوده است، اما مگر عرفات آغاز بازگشت به سوی خدا نیست؟ پس چگونه میتوان عرفات را مرحله شناخت علمی نامید؟
بهراستی مگر بدون مهارکردن نفس دنیوی میتوان راه آسمان دل را گشود و به شناخت خویش نزدیک شد؟ مگر خودشناسی به معنی شناخت عریانی خویش است؟ مگر نه این است که آشنایی با خویش به معنی آشنایی با خداست؟ (چنانکه امیر مؤمنان فرمود: مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ ربَّه.)
آیا پیامبر اکرم (ص) و پیروان راستین ایشان که چندان در پی تحصیل علوم دنیوی نرفتند، به خودآگاهی و شعور الهی نائل نشدند؟ مگر شناخت مادیگرایانه برای آزادی از بند طبیعت (علوم طبیعی) و شناخت اجتماع (علوم اجتماعی) میتواند از دل خود، شناخت خویش (خودآگاهی) و شعور الهی بزاید؟
– در توضیح چگونگی رسیدن به خودآگاهی و شعور الهی
”از برخورد، برخورد دو جنس متضاد، تصادم دو اندیشه، پیوند و پیدایش نخستین تصادم و تفاهم، پایان زندگی فردی و آغاز نخستین اجتماع، خانواده، پیدایش عشق خودآگاه، و به هر حال، یکیشدن دو انسان، شناخت پدید آمد و با آن، انسان در زمین. و سپس سیر تکاملی شناخت به شعور پیوست و علم، قدرتِ فهم را افزود و آگاهی خودآگاهی زاد!“ (40)
به زبان سادهتر، انسانها با رشد علوم دنیوی (علوم طبیعی، اجتماعی و انسانی)، به تدریج آدم میشوند! یعنی رشد باطنی میکنند و به شعور میرسند! یعنی از سلطهی نفس کاذب دنیوی (شیطانی) رها میشوند و به نفس رحمانی میرسند! بهراستی، علم دنیویِ حجابافزا چگونه میتواند قدرتِ فهم (یعنی توانایی تشخیص حق و باطل) را بیفزاید؟
میبینیمکه با پذیرفتن این نظریهی محیرالعقول، دیگر نیازی به خدا، پیامبر، امام و رهنمودهای الهی برای رسیدن به خودآگاهی و شعور الهی (معاد باطنی) نیست!
چندی پیش هم یکی از مبلغان معنویت غیردینی مستقر در امریکا، ادعا کرده بود که در حال حاضر بیشتر مردم کشورهای پیشرفته از جمله امریکا و ژاپن، به گنج معنوی موعود رسیدهاند!
– در توضیح تفاوت علم عرفات و علم مشعر
مرحوم شریعتی به اشتباه و بدون هیچ پشتوانهی معتبر، علم عرفات را از جنس علوم دنیوی و کاملاً اکتسابی قلمداد کرده است. البته ایشان جنس علم مشعر را بر اساس احادیث معتبر اولیای خدا، نسبتاً خوب معرفی کرده است:
”علم عرفات را هر کسی میتواند آموخت. علم مشعر، نوری است که خدا در دل آنکه بخواهد میافکند. … این علم به سواد نیاز ندارد، در دفتر و کتاب و کلاس نیست، در حوزه و در دانشگاه نمیآموزند. …“ (41)
حقیقت این است که علم عرفات نیز شمهای از علم مشعر و از جنس نور است. اما همچون اعتبار و رهتوشهی اولیهای برای پیمودن راه خدا و وصول گنج شعور الهی است. علم عرفات نیز آموختنی نیست و تنها با اهتمام به پیروی از رهنمودهای الهی قابل وصول است. البته روشنایی مرحله عرفات، در مقابل تاریکی باطنی ناشی از تحصیل علوم دنیوی، روشنایی است. اما در مقابل روشنایی سپیدهدم شعور الهی، ناچیز و همچون روشنایی شبی مهتابی است.
– در توضیح مرحله مشعرالحرام
نکتهی مهم دیگری که توجه نداشتهاند، این است که مرحله مشعرالحرام، نه مرحله آمادگی برای جهاد، بلکه تماماً بر پایهی جهاد باطنی است. اساساً رهپویی راه خدا بدون جهاد باطنی امکانپذیر نیست.
”چه شورانگیز! جستجوی سلاح در شب! در سرزمین شعور! که اگر شب نمیبود، جمعآوری سلاح چرا؟ انتظار صبح چرا؟ و جهاد فردا چرا؟ مشعر، وقوف برای تأمل، طرح، آمادگی روح، جمعآوری سلاح، بسیج در سرزمینی که با صحنهی نبرد [سرزمین مِنا] هممرز است. … عارفان مسلح در این اردوگاه کوهستانی آرام گرفتهاند و غرقه در جذبهی تأملهای عاشقانهی خویش، به نظارهی آسمان مشعر رفتهاند. … مشعر سیمای اسلام را دارد، شبیه علی است: دل موجزن از عشق و دست بر شمشیر. در مشعر مسلمان بودن را تمرین میکنند: پارسای شب، شیر روز!“ (42)
روشن است که مرحوم شریعتی برداشت سطحینگرانهای از مرحله مشعرالحرام داشته است. مگر ممکن است که بدون جهاد باطنی و پاکسازی ناخالصیهای دل، شب باطنی مبدل به روز باطنی شود؟ تصویری که از تمرین مسلمان بودن ارائه دادهاند، مربوط به صحنههای جهاد اصغر و شب و روز ظاهری است. در حالی که از شب باطنی مشعرالحرام، با اینکه روشنتر از باطن ظلمانی کافران است، پس از سالها مراقبه و جهاد باطنی مداوم میتوان گذر کرد. و کسی که به روز باطنی مِنای باطنی برسد، دیگر هرگز شب باطنی نخواهد داشت.
جمعآوری سنگریزهها در مسیر مشعر نیز به معنی جمعشدن بهرههای نیات و اعمال نیک است که بر قدرت روحی رهپو در مقابله با سلطه و اخلالگری نفس دنیوی میافزاید. روشنایی باطنی مرحله مِنا، حاصل عبور سالم و پربهره از همهی موانع در فرایند رهپویی باطنی است. در سرزمین منا در محلی که حضرت ابراهیم (ع) به مقابله با القائات شیطانی پرداخت، نمادهایی از این موانع با عنوان جمرات قرار دادهاند. یعنی رهپوی راه خدا باید همواره به دورکردن شیاطین از حریم قلب معنوی خود اهتمام بورزد.
– در توضیح معنای مرحله مِنا
مرحوم شریعتی مراحل عرفات، مشعرالحرام و منا در مناسک حج را به ترتیب به معنی شناخت علمی، شعور الهی و عشق الهی تلقی کرده است. دیدیم که عرفات نمیتواند به معنی شناخت علمی مادیگرایانه باشد. زیرا عرفات، اولین مرحلهی بازگشت به سوی خداست. و به سوی خدا رفتن با بیداری نسبی دل و عشق و معرفت نه چندان عمیق به خدا آغاز میشود. و با دلکندن تدریجی از تعلقات دنیوی و پاکسازی تدریجی دل از ناخالصیها در جهاد باطنی تداوم مییابد.
پاکسازی تدریجی دل، بر نور معرفت الهی در دل میافزاید. و افزایش معرفت موجب تقویت عشق و بهبود شرایط جهاد باطنی میشود. عشق قویتر نیز موجب تقویت انگیزه برای تداوم جهاد باطنی، اصلاح عملکرد و کسب معرفت بیشتر و عمیقتر میشود. رهپویی دل با تأثیرات متقابل دو مؤلفهی اساسی نور خداوند یعنی معرفت و عشق تداوم مییابد.
در واقع، آمیختهای از مراتب مختلف عشق و معرفت در همهی مراحل حج باطنی یا رهپویی دل وجود دارد. و نامگذاری این مراحل، بر اساس کیفیت، آثار و دستاوردهای رهپویی است. بنابراین، اگرچه مرحله میانی را (که یک فرایند بلند مدت است)، بر اساس کیفیت و دستاورد مهم آن، مشعرالحرام نامیدهاند، اما تجلی عشق فقط در مِنا نیست. منا مرحلهی تحقق آرزوهای بزرگ در دل است. منا مرحلهی تجلی نور تمامعیار خداوند در دلهای کاملاً تطهیرشده است. مِنای باطنی، مرحلهی ظهور و فرمانروایی خورشیدهای باطنی است.
– در توضیح آرزوهای بزرگ مرحله مِنا
آرزوهای بزرگ از نگاه مرحوم شریعتی و بسیاری دیگر از مسلمانان، در حد پیروزی انقلاب عدالتگستر و میراثبری منابع ثروت و قدرت ظاهری دنیوی است. از جمله عوامل زمینهساز چنین نگرشی، برداشت سطحی از آیات قرآن کریم به ویژه آیه 105 سوره انبیاء و آیه 5 سوره قصص بوده است. برداشت سطحی مرحوم شریعتی چنین است:
”خدا نه تنها ارادهی خویش را بر نجات مردم محکوم و آزادی نفرینشدگان زمین اعلام میکند، که … زمام رهبری و پیشوایی جامعهی بشری را به دست این طبقه میسپارد. و محرومان … را وارث همهی قصرهای قدرت و گنجینههای ثروت و سرمایههای فرهنگ و روحانیت میسازد.“ (43)
آیا در آیه 5 سوره قصص، منت خداوند بر مستضعفان این است که میخواهد آنان را وارثان فرعونیان در اموال و حکومت دنیوی قرار دهد؟ آیا خداوند چیزهای ارزشمندتر از ثروتها و قدرتهای ظاهری ندارد که به انسان عطا فرماید؟ مگر کسیکه گنج حقیقی و بیپایان سرزمین باطنی (سرزمین دل) را وصول کند و در فضای باطنی قائم به قسط شود، باز هم گنجهای کاذب سرزمین ظاهری را ارزشمند تلقی میکند؟
– در توضیح معنی استضعاف و معرفی دوزخیان زمین
توضیحات مرحوم شریعتی در مورد معنی استضعاف و معرفی دوزخیان زمین، باز هم بیانگر غلبه شعارهای علوم دنیوی بر تفکر ایشان و نپیمودن مرحله مشعرالحرام باطنی است. در واقع، توضیحات ایشان در این موارد نیز، مانند بسیاری موارد دیگر، از منظر عقل و علم دنیوی است نه شعور و بصیرت الهی.
از منظر عقل و علم دنیوی، طبقه بالای جامعه که در اقلیت و غرق در نعمتاند، اکثریت مردم را زیر سلطه ظالمانه خویش به محرومیت و استضعاف کشاندهاند. استضعاف از نگاه مرحوم شریعتی یعنی: ”آنچه انسان را مسخ میکند و میشکند، همهی امکانات انسانی و همهی قدرتهای مادی و معنوی آدمی را نابود میکند، میرباید. استضعاف! کلمهای که همهی نظامهای ضدانسانی و همهی عوامل فلجکنندهی بشری را در خود دارد: استبداد، استعمار، استعباد، استثمار، استحمار …“ (44)
و مراد از دوزخیان زمین: ”مستضعفین زمین! چه شباهتی! مغضوبین زمین اثر فانون. … نفرینشدگان محکوم زمین، ساکن دوزخ دنیای سوم!“ (45)
درست است که بیشتر مردم روی زمین در همهی اعصار دچار خسارات باطنی شدید شدهاند (وَالعَصر، اِنَّ الانسانَ لَفی خُسر). اما عامل اصلی آن، عدم پیروی صحیح از رهنمودهای الهی، دنیاپرستی، جذب ناخالصی و اسارت باطنی زیر سلطهی نفس کاذب دنیوی بوده است. در واقع، عامل اصلی خسارات باطنی، قرارگرفتن زیر سلطهی ظالمانه و مفسدانهی فرعون درونی است. فرعونهای بیرونی و نظامهای اجتماعی ظالمانه و تحمیقگر، فقط میتوانند خسارات باطنی کسانی را تشدید کنند که به درستی از رهنمودهای الهی پیروی نکردهاند.
یک معنای استضعاف، به ضعفکشیدهشدن باطنی ناشی از سلطهی شیطانی نفس کاذب دنیوی بر سرزمین دل است. اینگونه استضعاف، شامل حال افراد به ظاهر مرفه جامعه نیز هست، بلکه به نسبت افزایش تعلقات دنیوی، شدیدتر است. درجات دوزخیان زمین با میزان خسارت باطنیشان تعیین میشود نه وضع ظاهری زندگی. مغضوب خدا بودن نیز، که مربوط به خسارت باطنی بسیار شدید و برگشتناپذیر است، با مغضوب فرعونیان بودن تفاوت دارد.
– نوع دیگر استضعاف
نوع دیگر استضعاف، به ضعفکشیدهشدن نفس دنیوی افراد کم و بیش پرهیزکار (با درجات مختلف ایمان)، از طریق اعمال قدرت رحمانی برای آزادسازی و پاکسازی سرزمین دلشان یا حداقل، پیشگیری از خسارات باطنی بیشتر است. این اعمال قدرت رحمانیِ تطهیرکنندهی دل، توسط مأموران خشن خداوند (فرعونهای ریز و درشت بیرونی) انجام میشود. مسلماً تکمیل فرایند نجات و تطهیر دل مستلزم پاسخگوییهای مناسب به دستان تطهیرکننده و حیاتبخش خداوند با اهتمام به مراقبه و خویشتنداری است.
مرحوم شریعتی، اعمال قدرت رحمانی را فقط در جهاد اصغر دیده است. ایشان همچنین توجه نداشته است که منظور از مستضعفان مورد اشاره در آیه 5 سوره قصص، افرادی هستند که خداوند از طریق نفوس فرعونی، نفس دنیوی آنان را به ضعف کشانده و دلشان را برای وصول تدریجی ارثیه الهی آماده کرده است(46). تا زمانیکه نفس کاذب دنیوی از طریق اعمال قدرت رحمانی خداوند و اهتمام به تقوا و خویشتنداری رهپوی راه خدا مهار و جمع نگردد، وجود حقیقیِ رحمانی انسان گسترش نمییابد. و شرایط وصول کامل ارثیه الهی او فراهم نمیشود.
– در توضیح جبر علمی تاریخ
”اما جبر علمی تاریخ یا تقدیر الهی تاریخ (چه فرق میکند؟) پیروزی مغضوبین زمین یا مستضعفین زمین را (چه فرق میکند؟) تضمینکرده است.“ (47)
این نظریهی بدون پشتوانهی معتبر، ناشی از برداشت نادرست از آیه 5 سوره قصص است. چنانکه اشاره کردیم، پیروزی واقعی، تنها میتواند نصیب کسانی شود که با پیروی صحیح از رهنمودهای الهی به آزادسازی و پاکسازی سرزمین دلشان اهتمام ورزند. و خداوند این پیروزی را موکول به پیروزی انقلاب عدالتگستر ملی یا جهانی نمیکند.
به نظر میرسد که همین اندازه اشارات برای ارزیابی نسبتاً دقیق دیدگاههای مرحوم علی شریعتی درباره حج کافی باشد.
ب – حج از نگاه شهید مطهری
از حدود یک دهه پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران، بر اثر بیداری اجتماعی و مذهبی نسبی در جامعه ما، احساس نیاز به همبستگی میان مسلمانان افزایش یافته بود. از اینرو، در بسیاری از تحلیلها و نظریاتی که افراد مختلف، در این دوران، از مناسک حج ارائه دادهاند، توجه به آثار مفید این مناسک در افزایش همبستگی و همکاری میان مسلمانان، بر توجه به آثار مفید آن در رشد باطنی فردی غلبه داشته است. شهید مرتضی مطهری (1358-1298ش) از مشهورترین افرادی است که بر این سیاق به اظهار نظر درباره مناسک حج پرداختهاند.
شهید مطهری در یادداشتهای خود درباره حج، به امکان رفع سوء تفاهمات میان مسلمانانی که با یکدیگر اختلافات مذهبی دارند، با تکیه بر وجوه مشترک دینی، اشاره کرده است. و مناسک حج را یکی از مؤثرترین برنامهها برای رفع سوء تفاهمات و افزایش همبستگی و همکاری میان مسلمانان دانسته است.
”مسلمانان از نظر اختلافات مذهبی طوری نیستند که نتوانند وحدت داشته باشند، نتوانند با یکدیگر برادر و مصداق اِنَّمَاالمؤمنونَ اِخوَه بوده باشند.
زیرا خدایی که همه پرستش میکنند یکی است، همه میگویند: لا اله الا الله. همه به رسالت محمد (ص) ایمان دارند و نبوت را به او پایانیافته میدانند و دین او را خاتم ادیان میشناسند. (و) همه قرآن را کتاب مقدس آسمانی خود میدانند و آن را تلاوت میکنند و قانون اساسی همه مسلمین میشناسند. همه به سوی یک قبله نماز میخوانند و یک بانگ به نام اذان برمیآورند. همه در یک ماه معین از سال که ماه رمضان است روزه میگیرند. (و) همه روز فطر و اضحی را عید خود میشمارند. همه مراسم حج را مانند هم انجام میدهند و با هم در حرم خدا جمع میشوند. و حتی همه خاندان نبوت را دوست میدارند و به آنها احترام میگذارند. اینها کافی است که دلهای آنها را به یکدیگر پیوند دهد و احساسات برادری و اخوت اسلامی را در آنها برانگیزد. ولی …
ولی امان از سوء تفاهمات، امان از توهمات و تصورات غلطی که فِرق مختلف دربارهی یکدیگر دارند. و امان از عواملی که کاری جز تیرهتر کردن روابط مسلمانان ندارند. …
یکی از فلسفههای فریضهی حج، محکمشدن پیوندها و تفاهم بیشتر افراد مسلمین است.“(48)
وحدت و تفاهم میان مسلمانان برای مقابلهی مؤثرتر با دشمنان مشترک
از بررسی کتاب حج شهید مطهری به روشنی میتوان دریافت که ایشان مقابله با موانع رشد اجتماعی مسلمانان را عاجلتر از پرداختن به مسائل رهپویی باطنی و پرورش افراد رشدیافته ارزیابی کردهاست. برای ایشان، استفاده از اسلام به عنوان یک ابزار عقیدتی و سیاسی کارآمد در مقابلهی مؤثرتر با دشمنان مشترک، اولویت راهبردی داشته است. و از اینرو، جهات اختلاف فِرق و مذاهب اسلامی را چندان بزرگ و مهم ارزیابی نکردهاند.
”جهات اختلاف فِرق و مذاهب آنقدر زیاد نیست که مانع اخوت اسلامی بشود و جهات اشتراک آنها آنقدر زیاد و نیرومند استکه میتواند آنها را به هم بپیوندد.“(49)
”اندک مطالعه در وضع عمل حج به ما میفهماند که منظور مقدس شارع اسلام از تشریع حج این بوده که مسلمانان به یکدیگر نزدیکتر شوند. و وسیلهای به وجود آید که مسلمانان اقطار عالم خواه ناخواه یکدیگر را در یک نقطه ملاقات کنند و پیوندشان محکمتر گردد.“(50)
”حج، رمز ریختن و شکستن تعینات و غلافها و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یک خانه طوافکردن، رمز هدف واحد و فکر و ایدهی واحد است. همه با هم در یک صحرا وقوفکردن و یک نوع عملکردن و با هم حرکتکردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادی ثابتی داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادی حرکت کند.
جامعه آنگاه در مسیر واحد حرکت میکند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یکجور تشخیص داده باشد. و بهعلاوه، عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد.“(51)
”در سورهی آلعمران، آیه 103 میفرماید: واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرّقوا… آیه 105 … میفرماید: ولا تکونوا کالذین تفرقوا… آیه 104 که در میان این دو آیه قرارگرفته است، … [تأکید دارد که] باید جماعتی از شما (یا باید شما جماعتی باشید که) دعوت به خیر و صلاح و نیکی بکنند، امر به معروف و نهی از منکر نمایند…“(52)
از این نقطه نظرات چنین برمیآید که شهید مطهری در پاسخگویی به نیاز همبستگی برای مقابلهی مؤثرتر با دشمنان مشترک، رویکرد معنوی تقلیلیافتهای ارائه دادهاست.
برداشت ناقص و تقلیلیافتهای از مناسک حج
در بخش اول این مقاله اشاره کردیم که خداوند، ما انسانها را برای رشد روحی بیشتر و فعلیتیافتن همهی قابلیتهای الهیمان به عالم دنیا آوردهاست. خداوند ابتدا از هشیاری الهی ما میکاهد و سپس ما را با روشهای مختلف به بیداری معنوی و بازگشت به سوی خود فرامیخواند.
از ملزومات مهم بیداری و رشد معنوی، تلاش برای درک معانی آیات، پدیدهها، رویدادها و انواع سنتهای الهی و مناسک مذهبی است. به عنوان مثال، خورشید ظاهری نقش مهمی در زندگی دنیوی بر روی زمین دارد. اما این خورشید همچنین نشانهای از خورشید حقیقی است که نقش و آثاری بسیار فراتر دارد. زنبور عسل از شهد گلها برمیگیرد و محصولی مفید و شفابخش تولید میکند. اما میتوان دریافت که فعالیت زنبور عسل همچنین نشانهای از نحوهی عملکرد بسیار ثمربخش رهپویان راستین راه خداست. (53)
مناسک حج نیز با وجود توسعه شبکههای ماهوارهای تبادل اطلاعات و نفوذ فرهنگی، هنوز میتواند فواید اجتماعی فراوانی داشته باشد. اما معانی باطنی این مناسک بسیار فراتر و مهمتر از فواید اجتماعی آن است.
شهید مطهری منظور شارع مقدس از تشریع حج را به نزدیککردن مسلمانان به یکدیگر و افزایش تفاهم و پیوند میان آنان تقلیل داده است. این برداشت ناقص و تقلیلیافته از مناسک حج، ناخواسته به رویکرد تقلیلیافتهای نسبت به دعوت به حق از سوی رهبران، میدان داده است. در واقع، احساس نیاز به همبستگی برای مقابلهی مؤثرتر با دشمنان مشترک، میتواند ناخواسته گرایشی را تقویت کند که خواهان محدودسازی دعوت به خیر و صلاح و نیکی در میان مسلمانان در سطح مورد قبول همهی آنان است.
ایشان با اشاره به وجوه مشترک ظاهری میان فِرق و مذاهب اسلامی، سخن از توافق مسلمانان بر سر یک هدف واحد و در مسیر واحد به میان آورده است. آیا واقعاً همهی مسلمانان میتوانند بدون تقلیل اهداف خود، بر سر یک هدف واحد و در مسیر واحد به توافق برسند؟
اگرچه انقلاب اسلامی به لطف خداوند دستاوردهای خوبی در فراهمکردن برخی زمینههای همکاری مشترک با برخی جوامع مسلمان داشته، اما نتوانسته است از رواج رویکردهای معنوی تقلیلیافته در سطوح مهم جامعه پیشگیری کند.
آیا واقعاً همهی مسلمانان یک خدا را پرستش میکنند؟
تردیدی نیست که شهید مطهری انسانی موحد، وارسته و از بازوان قدرتمند انقلاب اسلامی بودهاست. اما دیدگاههای خوشبینانهی ایشان و برخی دیگر از مسئولان رده بالای جامعه مسلمان ایران، برخورد هشیارانه با انحرافات برخی همراهان ظاهری انقلاب را به تعویقی بسیار خسارتبار انداخت.
شهید مطهری اظهار داشته استکه همهی مسلمانان یک خدا را پرستش میکنند. اما حقیقت این استکه خداپرستیِ بسیاری از مسلمانان دروغین است و آنان هنوز در باطن (و بسیاری اوقات در ظاهر نیز) به بتپرستی (دنیاپرستی) ادامه میدهند. باورهای دینی بسیاری از آنان شرکآلود و مسلمانیِ بسیاری از آنان، کم و بیش ریاکارانه و مصلحتجویانه بودهاست. عملکرد بنی امیه و همهی خلفای دروغین پس از آنان، به نحو بارزی این حقیقت را تأیید کرده است.
گذشته از این، حتی نمیتوان گفتکه حداقل، مسلمانانِ کم و بیش واقعی، درک یکسانی از خدا دارند. بسیاری از آنان، خدای ساخته و پرداختهی ذهن خود را پرستش میکنند. و چنین میپندارند که خداوند، بیشتر رفتارهای آنان را تأیید میکند و در بسیاری موارد، با مصلحتجوییهای آنان موافق است. در واقع، بسیاری از مسلمانان معتقد (با هر گرایش فرقهای) نیز در توافق حقیقی با خدا نیستند. دستیابی افراد به موفقیتهای ظاهری، نشانهی توافق خداوند با عملکرد آنان نیست. اما آنچه رخ میدهد، قطعاً در چارچوب طرح و مشیت الهی قرار دارد.
میتوان گفتکه آنچه شهید مطهری درباره وجوه مشترک دینی مسلمانان ذکر کردهاست، از سطح برخی باورها و آداب ظاهری دین اسلام فراتر نمیرود. قبلهی دل بسیاری از مسلمانان بهسوی دنیاست. بسیاری از آنان با روزهداری حقیقی و حج باطنی بیگانهاند. عملکرد بسیاری از آنان در کسب و کار و دیگر وجوه تعامل با یکدیگر نشان میدهد که برای اخوت اسلامی نیز ارزشی بیش از یک شعار قائل نیستند.
البته از این واقعیتها نباید نتیجه گرفتکه تلاش برای رفع سوء تفاهمات و تصورات نادرست و تقویت زمینههای همکاری میان مسلمانان بیهوده است. اما هدف اصلی اسلام که آشناکردن انسانها با قابلیتهای الهیشان و فراهمکردن شرایط رشد باطنیشان است، نباید مورد غفلت قرارگیرد. عدم توجه کافی به این نکته (بهویژه در حوزهی رسانه و آموزش و پرورش)، و عملکرد ضعیف همراهان ظاهری انقلاب اسلامی، بخش بزرگی از نیروهای جامعه ما را ناکارآمد کردهاست.(54)
ج – حج از نگاه آیتالله جوادی آملی
آیتالله جوادی آملی در کتاب ”عرفان حج“ با استفاده از آیات قرآن کریم و احادیث اهل بیت (ع) به نکات ارزشمندی درباره معانی مناسک حج اشاره کردهاند. اما مجموع مطالبی که با این عنوان مطرح کردهاند، در سطح آشنایی با مقدمات عرفان حج است.
ایشان در کتاب عرفان حج، از این معنا که مناسک حج یادآور مراحل باطنی مهمی در رهپویی راه خداست، سخنی به میان نیاوردهاند. در اینجا به برخی دیگر از کاستیهای مهم مطالب این کتاب اشاره میکنیم:
کعبه، جلوهی عرش خدا در زمین
”در روایات، کعبه را تنزّل عرش میدانند و محاذی بیت معمور. … اگر کسی آنگونه که شایستهی طواف است، دور کعبه طواف کند، به بیت معمور صعود میکند و اگر به آن حد صعود کرد و وظائف آن مرحله را ایفا نمود، به مقام عرش اله میرسد.“ (55)
ایشان درباره طواف شایسته، به این مقدار بسنده کردهاند: ”انسان وارسته دور آن طواف کند. به نام حق زمزمه کند و برای دیگران از خدا آمرزش بخواهد.“ (56)
آیا با اینگونه راهنمایی و نشانیدادن، کسی میتواند به مقصد حقیقی برسد؟ درباره وظائف مرحلهی صعود به بیت معمور هم که سخنی به میان نیاوردهاند.
از این گذشته، آیا کعبه، یک نشانه و نماد نیست؟ آیا نمیتوان کعبه را جلوهای از دلهایی دانست که با رهپویی باطنی به مقام عرش اله رسیدهاند؟ و آیا هفتبار طواف به دور کعبه جلوهای از پیروی مداوم از راهنمایان الهی عرشی برای صعود به مراحل بالای رشد باطنی نیست؟
کعبه، خانهی آزاد
کعبه، بیت عتیق یعنی خانهی آزاد است. ”خداوند متعال هم این خانه را خانهی آزادی معرفی کرد. … شما اطراف خانهی آزاد طواف کنید تا درس آزادگی بیاموزید. ملکِ احدی نشوید. مملوک کسی نگردید و زمام شما به دست غیر خدا نباشد.“ (57)
در این بخش به مفهوم آزادی از بندگی غیرخدا و اینکه کعبه، نمودی از عرش خداوند و مظهر طهارت است، اشاره کردهاند. اما باز هم اشاره نکردهاند که کعبه، همچنین نمادی از مقام رفیع و عرشی اولیای خداست. و اینکه، آزادی حقیقی، تنها از طریق رهپویی معنوی راه خدا (حج باطنی) با پیروی صحیح و مداوم از راهنمایان الهی راستین حاصل میشود.
خانهی پاک، برای پاکان
”این خانه، خانهی طهارت است و طوافِ آن، طواف حریم طهارت. نتیجهی طواف کعبه طاهر شدن است، همانند قرآن که … جز دلهای پاک به حقیقت قرآن نمیرسند. … کسی در حریم و اطراف کعبه طواف میکند که پاک باشد. و این معصومین – علیهم السلام – هستند که به حقیقت کعبه و طواف اطراف آن میرسند. و به دنبال آنان، شاگردانشان که به مقدار طهارت از طواف اطراف کعبه برخوردار هستند.“ (58)
در این بخش، جا داشت که به روشنی، حقیقت خانهی طهارت و حقیقت قرآن کریم را به دلهای مطهر راهنمایان الهی راستین نسبت دهند. تنها در این صورت، میتوان گفت که طواف کعبه یعنی اطاعت مداوم از این راهنمایان، موجب طهارت دل میشود. و تنها با طهارت دل از طریق رهپویی باطنی است که میتوانیم به سنخیت با راهنمایان الهی راستین نزدیک شویم و به باطن قرآن کریم راه یابیم.
به روشنی باید گفت که معصومین (ع) خورشیدهای حقیقی یعنی کعبهی حقیقیاند. و طواف مداوم (یعنی اطاعت مداوم از آنان) به طهارت تدریجی دل میانجامد. و به نسبت طهارت دل، برخورداری از باطن قرآن کریم میسر میگردد. طواف شایسته را باید اینگونه معنا کرد.
ابراهیم و اسماعیل، معماران کعبه
”برای اینکه خداوند متعال آثار فرشتگان را در انسان احیا کند، کعبه را بنا کرد. … کعبه با دست دو پیامبر الهی با خلوص ساخته شد. … خلوص این دو پیامبر به حدّی است که خداوند خانهی ساخته شده به دست آن دو را به خود نسبت میدهد. … و نیز به این دو معمار دستور میدهد که این خانه را برای طوافکنندگان، نمازگزاران، رکوع و سجودکنندگان پاک و تطهیر کنند.“ (59)
مطالبی که در این بخش آوردهاند، نشان میدهد که ایشان توجهی به معنای باطنی بنای کعبه و رابطهی زوجیت معنوی میان دو دستاندرکار بنای آن نداشتهاند.
حقیقت این است که بنای خانهی کعبه، ظهور و جلوهای از بنای خانهی دل رهپوی راستین راه خدا توسط ولیّ خداست. بخشی از مصالح این خانه را نیات و اعمال نیک رهپوی راه خدا (همسر معنوی ولیّ خدا) فراهم میآورد. و معمار حقیقی خانهی دل، خداوند است که از طریق ولیّ خدا ارادهی خود را محقق میسازد.
یکی از همسران معنوی حضرت ابراهیم (ع)، هاجر (س) بوده است. رابطهی زوجیت میان آنها، آیتی از رابطهی زوجیت معنوی است. و حضرت اسماعیل (ع)، ظهوری از شخصیت باطنی الهی رو به رشد هاجر (س) بوده است.
بنابراین، اولاً بنای خانهی کعبه، جلوهای از فرایند آفرینش خلیفهی الهی و ولیّ خداست و عظمت آن، فراتر از حدود معرفتی فرشتگان است. ثانیاً خانهی دل را خداوند از طریق خلیفه و ولیّ خود بنا میکند و اراده و فعل ولیّ خدا، اراده و فعل خداست. و ثالثاً تطهیر ظاهری حرم ظاهری، جلوهای از تطهیر سرای دل است. تنها با تطهیر کامل سرای دل است که آفرینش خلیفهی الهی تکمیل، و حرم باطنیاش برای پذیرایی باطنی از نسل بعدی رهپویان راه خدا آماده میشود.
حج ضیافت است
”به نظر میرسد که خداوند متعال میخواهد ضیافت خود را در طیّ چند ماه تمام کند. … آغاز ضیافت، شهر الله (ماه مبارک رمضان) و پایان آن ذیحجهالحرام است که پایان اشهر حجّ میباشد.“ (60)
در این بخش، به ضیافت الهی که در ماه مبارک رمضان و در حج بیت الله برقرار است، اشاره کردهاند. اما نگاه ایشان، تنها معطوف به بهرهمندی بیشتر از دو فریضهی ظاهری در زمانهای معین برای هر کدام بوده است. در حالی که روزهداری در ماه مبارک رمضان، تمرینی برای ورود به رمضان باطنی است که فرایندی بلند مدت است. میتوان گفت که رمضان ظاهری و مناسک حج، هر دو جلوههایی از فرایند باطنی بلند مدت رهپویی راه خدا یعنی حج باطنیاند. و ضیافت الهی، نه محدود به رمضان ظاهری و ایام مناسک حج، و نه محدود به چند ماه از سال است.
آیا باطن سوره مبارکه قریش به پذیرایی باطنی مداوم خداوند از رهپویان راستین راه خدا و فراهمکردن امنیت حقیقی برای آنان، اشاره ندارد؟ مسلماً احترامی که قریش برای کعبه قائل بودند، موجب الفت و همبستگی میان آنها شده و برای آنها امنیت اجتماعی نسبی و رونق کسب و کار دنیایی به ارمغان آورده بود. اما روشن است که خداوند با اشاره به مزیتهای نسبیِ توجه به مناسک ظاهری، خواسته است توجه ما را به آن مزیتها و برکات حقیقی مداوم جلب فرماید که مخصوص قریش باطنی است.
قطعاً میزان برخورداری از ضیافت الهی، به میزان رهپویی باطنی و تطهیر دل بستگی دارد. بدون مداومت بر تقوا و عملکرد رحمانی، نمیتوانیم به سطح ارتباط معنوی مؤثر و ثمربخش با خداوند برسیم. و در این صورت، بهرهی معنوی حقیقی ما از شرکت در مناسک حج، حتی اگر هر سال هم مشرّف شویم، بسیار ناچیز خواهد بود.
لزوم آشنایی با اسرار حج
”شخص باید ابتدا بفهمد، تا در برابر فهم و معرفتش، اقدام خالصانه داشته باشد. و باید بداند که در حج چه خبر است، تا حج را با اخلاص انجام دهد. اگر شخص اسرار حج را نداند، هر اندازه هم که خلوص داشته باشد، باز محدود است. و اگر به اسرار حج آگاه باشد، خلوص او مشروح و باز است. … انس به اسرار حج لازم است تا آدمی اعمال صوری و ظاهری را که انجام میدهد، بداند این عمل لُبّ و مغزی دارد. پس بدون آشنایی به اسرار، طیّ مراحل کامل اخلاص، میسر نیست. … اگر کسی به اسرار حج آشنا نباشد و حج برود، حج کاملی انجام نداده است.“ (61)
میبینیم که باز هم توجه ایشان، تنها به افزایش بهرهی معنوی از شرکت در مناسک حج است. و بهرهبرداری کامل از این مناسک را مستلزم آگاهی از اسرار حج دانستهاند.
آیا اگر همهی معانی مناسک حج را به انسان بگویند و او تمامی مناسک را با توجه به آن معانی و به درستی بهجا آورَد، حج کاملی انجام داده است؟ آیا حج کامل به معنی تقرب کامل و پایدار دل به نور قدسی خداوند نیست؟ مگر هر زائر بیت ظاهری خدا میتواند در مدت چند ماه (از ماه رمضان تا پایان مناسک حج)، به تقرب کامل و پایدار نائل آید؟ و مگر در این مدت کوتاه میتواند بهرهی کاملی از ضیافت الهی داشته باشد؟
حقیقت این است که بدون سالها مداومت بر تقوا و عملکرد رحمانی زیر نظر راهنمایان الهی راستین، و تنها با اطلاع از معانی مناسک حج، نه از فهم و معرفت حقیقی بهرهای خواهیم داشت و نه به اخلاص کامل در این مناسک میرسیم.
حَجَر و مقام
در این بخش، حجرالاسود را به منزلهی دست راست خدا و مقام رسول خدا (ص) دانستهاند و مقام خلیل را به منزلهی دست چپ خدا. (62)
اما در حقیقت، حجرالاسود به منزلهی دست راست خدا و ایضاً دست راست ولیّ خدا در هر عصر است. چنانکه در عصر حضرت ابراهیم (ع)، استلام حجرالاسود به معنی پیمان طاعت بستن با خدا و همان ولیّ خدا بود.
مقام ابراهیم
در این بخش، چنین آوردهاند:
”قرآن فرمود: بعد از طواف، کنار مقام ابراهیم بروید و از آنجا محلی را برای نماز برگزینید؛ واتَّخِذوا من مقام ابراهیم مصلّی (بقره 125). … ظاهر این است: طوافکننده در مکانی که حضرت ابراهیم ایستاد بِایستد و دو رکعت نماز بخواند. و اما باطنش آن است که مکانت را دریابد و در آن مکانت مستقر شود و نمازی چون نماز ابراهیم بخواند. … وقتی انسان به مقام ابراهیم میرسد؛ یعنی خدایا! من به جایگاه ابراهیم خلیل پا گذاشتم. … من هم خلیلگونه و ابراهیمگونه به هر طاعتی روی میآورم و از هر معصیتی رو برمیگردانم.“ (63)
به نظر میرسد که معنای باطنی آیه شریفه، با آنچه بیان داشتهاند، قدری متفاوت است. ابتدای آیه اشاره دارد به اینکه خداوند همهی مردم را به بیت باطنی امن خود (که بیت ظاهری جلوهای از آن است)، فرامیخوانَد. و باطن بخش بعدی آیه، انسانها را به نماز باطنی (یعنی رهپویی باطنی راه خدا) برای افزایش تدریجی ظرفیت معنوی تا مقام ولیّ خدا فرامیخوانَد. اما به نظر ایشان، هر فرد مؤمن میتواند تصور کند که در مقام ولیّ خداست و میتواند عملکردی مانند ولیّ خدا داشته باشد! مگر انسانها با هر سطح معرفتی میتوانند طاعت و معصیت را آنگونه که ولیّ خدا تشخیص میدهد، دریابند؟
آب زمزم، جام طاعت
”آب زمزم آبی است که به برکت دودمان ابراهیم خلیل جوشید و هنوز هم بعد از چند هزار سال میجوشد.“ (64)
نه در این بخش و نه در بخش صفا و مروه، به معنای باطنی آب زمزم که جلوهای از گشایش چشمهی انرژی حیاتی الهی در دل رهپوی راه خداست، هیچ اشارهای نکردهاند.
اسرار عرفات
”امیرالمؤمنین – سلام الله علیه – فرمودند: میدانید وقتی زائر و انسان حجگزار احرام حج بست، چرا باید به عرفات رود و بعد بیاید کعبه را طواف کند؟ برای آنکه عرفات خارج از مرز حرم است و اگر کسی میهمان خدا است، ابتدا باید به بیرون دروازه رود و آنقدر دعا و ناله کند تا لایق ورود به حرم شود. … مثل اینکه اگر میهمانی بخواهد بر بزرگی وارد شود، اول باید درقسمت ورودی درب، اجازهی ورود بگیرد آنگاه به محضر وارد شود.“ (65)
در روایت آمده است که امیر مؤمنان با اشاره به اینکه عرفات خارج از مرز حرم است، درباره راز وقوف در عرفات، اینگونه فرمودند: ”کعبه [نمادی از] بیت خدا و حرم [نمادی از] درب این بیت است. پس کسانی که قصد ورود دارند، باید در آستانهی درب آنقدر تضرع کنند تا لایق ورود به حرم شوند.“(66) نه اینکه میهمان خدا، ابتدا باید بیرون رود!
توجه داریم که نمایش حرکت از عرفات به سوی مکه، جلوهای از بازگشت باطنی به سوی خداست. و نیز باید توجه داشته باشیم که دورشدن از مکه یادآور دورشدن باطنی از خداوند با گرایش به دنیاطلبی است. و اینکه، حرکت از عرفات به سوی مکه، نمایش قدری گستردهتر و با جزئیات بیشتر از همان نمایش حرکت از میقات به سوی مکه است. اگر به این نکات توجه نداشته باشیم، پاسخی برای این پرسش نخواهیم داشت که مگر حجگزاران عازم از میقات به سوی مکه، وارد حرم نمیشوند؟ پس چگونه است که باید بازهم با دعا و ناله اجازهی ورود به حرم بگیرند؟
ضمن قدردانی از زحمات ارزشمند آیتالله جوادی آملی، به همین نقد مختصر کتاب ”عرفان حج“ ایشان بسنده میکنیم.
منابع و توضیحات
1- علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، نشر سپیدهباوران، چاپ ششم، پاییز 1400، ص33.
2- همان، ص34.
3- همان، ص34
4- همان، ص36.
5- همان، ص36.
6- همان، ص55.
7- همان، ص39.
8- همان، ص41.
9- همان، ص64.
10- یک بار دیگر ابوذر
”او (ابوذر) نخستین فریاد اسلام را، در زیر آسمان شرک از حلقوم تنهایش برکشید. … شکست علی در برابر عثمان، ابوذر را [بار دیگر] به فریاد آورد. … اما برای فریادش، همچنانکه در مکه تنها بود، در مدینه نیز در میان مهاجرین و انصار بزرگ پیغمبر باز تنهاست. به عثمان حمله کرد. …“ (علی شریعتی، یک بار دیگر ابوذر)
در نگرش مرحوم شریعتی، پیروزی در جهاد باطنی (جهاد اکبر) اهمیت درجه دوم داشته و تنها در پیوند با جهاد ظاهری معنا مییافته است. از اینرو، درک این حقیقت که امیر مؤمنان نه تنها در شورای انتخاب خلیفه شکست نخورد، بلکه همواره پیروز حقیقی بود، برای ایشان مشکل بوده است.
11- علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، ص34.
12- همان، ص35.
13- همان، ص36.
14- همان، ص44.
15- همان، ص46.
16- همان، ص65.
17- نهج البلاغه
حکمت 147 (به کمیل بن زیاد نخعی).
18- از پیامبر اکرمص و امیر مؤمنان امام علیع نقل شده است که مردم در خواب [غفلت] اند و هنگامی که میمیرند بیدار میشوند. (تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج1، ص150، سید رضی، خصائص الائمهع، خصائص امیر المؤمنینع، ص۱۱۲.)
19- امام صادق (ع) فرمود: ایمان ده درجه دارد. مقداد به درجه هشتم، ابوذر به درجه نهم و سلمان به درجه دهم ایمان رسیدند. (شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص448، مجلسی، بحار الانوار، ج22، ص341)
20- علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، ص74 و 75.
21- سوره مبارکه کهف 27 و 28.
22- سوره مبارکه روم 30، واقعه 79-77، تین 4، …
23- سوره مبارکه فاتحه، بقره 158-148 و 165، آلعمران 135-132، نساء 59، مائده 105، انعام 164-161، رعد 22، کهف 28، فرقان 63، غافر 65 و 66، فصلت 35-30، …
24- کهف 26-7.
25- الکافی، ج2، ص128: مَنْ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ.
26- نهج البلاغه، خطبه 193 (خطبه متقین): إِنْ كَانَ فِي الْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ.
27- کهف 22.
28- کهف 21.
29- علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، ص40.
30- همان، ص42.
31- همان، ص44.
32- همان، ص44.
33- دیو یا سلیمان
در خلوص نیت مرحوم علی شریعتی تردیدی نیست. و نیز تردیدی نیست که ایشان از بسیاری دامهای نفس دنیوی رسته بود. اما نفس کاذب دنیوی گاهی چنان زیرکانه و چندلایه دام میگسترد که شناسایی و رهایی از همهی آنها تنها به یاری راهنمایان الهی راستین میسر است.
در ادبیات عرفانی ما، گاهی نفس کاذب دنیوی را دیو و شخصیت حقیقی الهی دل را سلیمان نامیدهاند. سلیمان دعوت به حق میکند و دیوها که گرایش به باطل و حیلهگری دارند، حق و باطل را به هم میآمیزند. و توجه داریم که سلطنت سلیمان نبی (ع) ظهور و نشانهای از ”فرمانروایی شخصیت الهی رشدیافته و حکیم دل در فضای باطنی“ بودهاست. و دیگر اینکه در خدمت سلیمان بودن دیوها را نباید بهمعنی توافق با او و پیروی از مشی او تلقیکرد. بلکه آنان همواره نادانسته، هم در خدمت فراهمسازی شرایط آزمونهای الهی و هم در خدمت پاکسازی دلهای مؤمنان قرار داشتهاند. برخی از آنان اطلاعات وسیعی در علوم دینی و دنیایی دارند. و بسیاری اوقات تمایل دارند که در لباس سلیمان ظاهر شوند و اگر بتوانند پیروان سلیمان را بفریبند و در خدمت خود بگیرند.
دو فرمانروا در یک سرزمین باطنی نمیگنجند
مأمون عباسی یکی از دستپروردههای نخبهی نفس کاذب دنیوی بوده است. او میدانست که امام رضا (ع) بسیار دانا و پرنفوذ است. و با زیرکی شگفتانگیزی تلاشکرد تا ایشان را در خدمت اهداف خود درآورد. اما جنس و عمق دانش امام را نمیشناخت. و پس از آنکه خود را در مقابل امام، شکستخورده یافت، عاجزانه پرسید: ”آقا شما از من چه میخواهید؟“ (یعنی من که آنهمه مشتاق آمدن شما بودم، چقدر نالیدم که آقا بیا تا در خدمتت باشم و ارادتم را به شما نشان دهم. دیگر چهکار باید میکردم؟)
امام فرمود: ”من میخواهم که تو نباشی!“
(یعنی ای که در حیات حقیقی غایبی! اگر میخواهی از شعور پیروی کنی و حیات یابی، باید خودت را جمع کنی، از سر خوانِ دنیا برخیزی و بیایی کنار اهل آخرت، آرام و بیادعا بنشینی. شاید کم کم بر دیوی که راه رشد شخصیت الهی تو را بسته، چیرهگردی و آدم شوی! برو به درون و بکوش تا زمانیکه شخصیت الهیات را احیا نکردهای، چندان بیرون نباشی. یعنی بپذیری که در محضر خدا و میهمان روزی دنیایی و آخرتی او هستی، دزدی و امر و نهی نکنی، عیبها را بپوشانی و به آنچه خدا رقم میزند، اعتراضی نداشته باشی و رضا باشی. در سرای دل، یا تو باید باشی یا شخصیت الهی تو. دو فرمانروا در یک سرزمین باطنی نمیگنجند. تو فقط تظاهر میکنی که مطیع هستی. ولی در باطن، میخواهی مرا در خدمت توسعهطلبی دنیاییات درآوری.)
34- بنای خانه کعبه
علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، ص76 و 77.
35- طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص327.
36- علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، ص84-80.
37- همان، ص102-97.
38- همان، ص102.
39- همان، ص107-103.
40- همان، ص106.
41- همان، ص115.
42- همان، ص121-115.
43- همان، ص134.
44- همان، ص134.
45- همان، ص134 و 135.
46- اینگونه فقیراناند که میتوانند اولیای خدا و نهضتهای اسلامی را صادقانه همراهی کنند. این نکته از جمله در حدیث معراج پیامبر اکرم (ص) مورد اشاره قرار گرفته است (دیلمی، ارشاد القلوب، ج 1، بخش آخر).
47- علی شریعتی، تحلیلی از مناسک حج، ص135.
48- مرتضی مطهری، حج، انتشارات صدرا، چاپ نوزدهم، آبان 1402، ص12-10.
49- همان، ص11.
50- همان، ص20.
51- همان، ص68.
52- همان، ص12 و 13.
53- سوره مبارکه نحل 68 و 69.
54- تنها با گنجاندن چند واحد درسی آموزههای دین خدا در برنامه درسی مدارس و دانشگاهها نمیتوان نوجوانان و جوانان را با دین خدا آشنا کرد. آنها باید اخلاق و رفتار دینی (یعنی خوشخُلقی، صدق، اخلاص، پاکدامنی، درستکاری، انصاف، مروت، سادهزیستی، یکرنگی، گذشت، مهرورزی و …) را در مربیان خود و در مسئولان جامعه ببینند. و راه جذب غذای روحی خالص، سالم، حیاتبخش و شعورافزا را با اهتمام به تقوا و عملکرد رحمانی بر خود بگشایند. و طعم مطبوع، قدرت روحی و برکات حاصل از آن را بچشند و تجربه کنند.
55- آیتالله جوادی آملی، عرفان حج، نشر مشعر، چاپ هفتم، تابستان 1381، ص10.
56- همان، ص9.
57- همان، ص10 و 11.
58- همان، ص12 و 13.
59- همان، ص15-13.
60- همان، ص22.
61- همان، ص46-43.
62- همان، ص64.
63- همان، ص65 و 66.
64- همان، ص68.
65- همان، ص73.
66- الکافی، ج4، ص224.
برخی مطالب مرتبط
شرحی بر شعر راز حج – حج دل (1)
نگاهی به شاخصهای اصلی دین راستین خدا … (1)
اسلام راستین – اسلامشناسی به زبان ساده (1)
نکاتی درباره رهپویی دل و مشی معنوی صحیح (1)
خورشید حقیقی – شرحی بر شعر پیامبر خِرد و عشق (1)
پرسش و پاسخ درباره عدالت الهی و امام زمان (عج)
جهاد برای آزادسازی قدس جلوهای از جهاد باطنی برای آزادسازی وطن حقیقی
پرسش و پاسخ درباره آمرزش گناهان با گریه بر امام حسین (ع)
بیداری دل و طلب فرج برای پیمودن راه اولیا – شرحی بر دعای ندبه (1)
دیدگاهتان را بنویسید