بررسی انحراف از اسلام راستین – اسلامشناسی به زبان ساده (2)
احمد علوی تبار – مهر 1401
بخش دوم – بررسی دلایل و نتایج انحراف از اسلام راستین
اسلام دین خداست، هم به این معنا که خداوند آن را به عنوان راه و روش صحیح زندگی انسانها معرفی فرموده، و هم راه و روشی است که انسان را به خدا میرساند.
دلهای بیشتر انسانها در مراحل آغازین زندگی دنیایی کم و بیش تحت تأثیر نفس کاذبی قرار میگیرد که برآمده از آمیختگی با ناخالصیهای دنیوی است. جذب ناخالصیها موجب میشود که هشیاری دل کاهش یابد و دل به خواب غفلت سبک یا سنگین فرو رود. خداوند انسانهایی را که همهی هشدارهای درونی و بیرونی را نادیده نگرفته و بازی دنیایی نسبتاً خوبی داشتهاند، تا حدی از خواب غفلت بیدار میکند.
بیداری نسبی دل به معنی آشنایی محدود با کتاب باطنی وجود (یعنی باطن قرآن یا خِرد الهی) است. خداوند به بیدارشدگان نسبی وعده بیداری کامل و وارثشدن تمامی کتاب باطنی وجود (گنج حقیقی و پایانناپذیر خِرد الهی) میدهد، مشروط بر اینکه تا تطهیر کامل دل (و ورود کامل به بیت معنوی خدا) به پیروی از رهنمودهای الهی اهتمام ورزند. (1)
در آغاز مرحله بیداری نسبی دل، نفس کاذب دنیوی از برخی مواضع خود تا حدودی عقبنشینی میکند. در واقع، بیداری نسبی دل، یک جبهه مقاومت نه چندان قوی در فضای باطنی در مقابل سلطهی ظالمانه نفس کاذب دنیوی میگشاید. این امکان وجود دارد که انسانها در این مرحله به یاری راهنمایان الهی حقیقی در مسیر درست رهپویی معنوی و اصلاح مداوم وضعیت باطنی قرارگیرند. اما برخی ممکن است در دامهای خطرناک مزیّن با پوستههای بیمغز علوم دینی گرفتار آیند، بیش از پیش به خود ستم کنند و گمراه و فاسد شوند. برخی نیز به علت خودسری، نادانسته قلب معنوی خود را در حالتهای شبه نورانی با هشیاری الهی اندک یا متوسط، گرفتار و سرگرم میکنند. سعادتمندان واقعی کسانی هستند که با پیشگامی در رهپویی باطنی راه خدا زیر نظر راهنمایان الهی، همواره درصدد گشایش بیشتر فضای باطنی برای بازسازی دل و بهرهبرداری از ظرفیتهای الهی خویشاند. (2)
آزادی و سعادت حقیقی در گرو پیروزی کامل جهاد باطنی در سرزمین دل
عقبنشینی نفس کاذب دنیوی در مقابل جبهه مقاومت دل، موقتی و فریبکارانه است. قیامها و نهضتهای آزادیخواهانه در دنیا، جلوهای از نبردهای باطنی در سرزمین دل بودهاند. عدم برخورداری از رهبری آگاه یا عدم جدیت و قاطعیت در پیروی از رهبر آگاه، یکی از مهمترین عوامل شکست میدانی یا تغییر ماهیت این نهضتها بوده است.
پیامبران و جانشینان حقیقی آنها، راهنمایی و راهبری دلهای نسبتاً بیدار را به سوی آزادی و سعادت حقیقی به عهده داشتهاند. اما تقریباً در همه موارد، عدهای از جمع پیروان، در پیروی از رهنمودهای الهی جدیت و دقت کافی نداشتهاند. برخی از آنان سرمست پیروزیهای موقت و ناپایدار، اسیر فریبکاریهای نفس دنیوی در طمعورزی به انحراف از حق و ستمگری شده و در دین خدا اختلاف افکندهاند. آنان اهداف پیروی از دین خدا را به پیروزیهای ظاهری تقلیل داده و در آزمونهایِ الهی کم و بیش دشوار، برخی از رهنمودها را نادیده گرفته و گنج حقیقی گرانبهای دل را به بهای ناچیز داراییها و منزلتهای کاذب دنیوی (که دل را ناپاک و ناکارآمد میکنند) فروختهاند. (3)
در واقع، جانبداری آنان از دین خدا ظاهری و منافقانه بوده است. زیرا دین راستین خدا اسلام یعنی تسلیمشدن کامل به حق است. مخالفت پیروان ظاهری پیامبران و اولیای خدا با رهنمودهای الهیِ اساسی و مبادرت به ستمگری، به منزله کشتن پیامبران و نابودکردن آثار حق در قلب معنوی خود بوده است. قرآن کریم مؤمنان را به استقامت در رهپویی باطنی راه خدا و پرهیز از اختلافافکنی سفارش فرموده و ارزش عظیم دستیابی به مالکیت حقیقی و فرمانروایی الهی در فضای باطنی را یادآوری کرده است. (4)
فرمانروایی الهی فراگیر در فضای باطنی با بهرهمندی از خِرد الهی، بسیار ارزشمندتر از حکومت ظاهری بر جامعه مسلمانان است. برای دستیابی به خِرد الهی، هیچ راهی جز رهپویی باطنی تا تطهیر کامل دل یعنی پیروزی کامل در جهاد باطنی در مقابل نفس کاذب دنیوی، وجود ندارد.
میراث حقیقی پیامبر اکرم (ص)
میراث حقیقی پیامبر اکرم (ص) گنج حقیقی گرانبهای خِرد الهی و فرمانروایی الهی در فضای باطنی بود که امیر مؤمنان علی (ع) به طور کامل از آن بهرهمند شد. همهی آنچه قلب مبارک پیامبر اکرم (ص) از هستی عالی الهی دریافته بود، برای دلهایی که در مراتب پایینتر قرار داشتند قابل درک نبود. دلهای رهپویان پیشروتر بهرهی بیشتری گرفته بودند و امیر مؤمنان علی (ع) به درجهی بهرهی کامل رسید.
پیامبر (ص) ولایت الهیه علی (ع) را به مسلمانان ابلاغ کردند و قرآن و اهل بیت ولایت را دو یادگار گرانبهای خویش شمردند. اما برخی از اصحاب حضرت در پیروی از رهنمودهای الهی جدیت و دقت کافی نداشتند و حکومت بر جامعه مسلمانان را میراث حقیقی پیامبر و خلافت حقیقی میپنداشتند. مقام خلافت یا جانشینی خدا و اولیا را خداوند متعال اعطا میفرماید و کسی نمیتواند آن را غصب کند. بسیاری از اصحاب پیامبر هنوز آنقدر رشدیافته نبودند که تفاوت میان خلیفه حقیقی و خلیفه ظاهری را تشخیص دهند و پس از پیامبر اجازه ندهند مدعیان نالایق، رهبری سیاسی جامعه را به دست گیرند.
همواره برخی از همراهان پیامبران و اولیای الهی، تنها در ظاهر از ایشان پیروی میکردند و نمیتوانستند درک کنند که پیروزی حقیقی در همراهی باطنی است. (5)
پیامبر اکرم (ص) با بهرهمندی از خِرد الهی میدانستند که ریشهی مشکلات مردم، ناشی از دنیاپرستی، تکیه به عقل محدود دنیوی و عدم آگاهی از روش درست زندگی است. قطعاً تداوم دنیاپرستی و تکیه به عقل محدود دنیوی نتیجهای جز تباهی دل و محرومیت از خِرد الهی و حیات متعالی ندارد.
شایستگی امیر مؤمنان علی (ع) هم برای خلافت حقیقی و هم برای حکومت ظاهری
امیر مؤمنان علی (ع) فرایند رشد معنوی را زیر نظر پیامبر اکرم (ص) به بهترین نحو و به طور کامل طی کرد. نشانههای فراوانی حاکی از این حقیقت است که خداوند متعال ایشان را برای انجام برخی از بزرگترین مأموریتهای الهی برگزیده بود. بخشی از این مأموریتهای الهی مربوط به دوره ظهور و تثبیت دین اسلام و بخش دیگر مربوط به صیانت از آن در برابر انحرافات بود.
یکی از مهمترین امتیازات علی (ع) این بود که ایشان برخلاف برخی مدعیان دروغین پیروی از دین خدا، به انجام آداب ظاهری دین بسنده نکرد. و توانست نماز و روزه و زکات باطنی را در قلب معنوی خود به پا دارد و به رشد معنوی والایی نایل شود. بدینگونه، ایشان دائماً رابطه معنوی خویش با خداوند متعال را تقویت میکرد. این در حالی بود که برخی از مسلمانان سطحینگر، نزدیکی ظاهری خود به پیامبر را عامل تقرب به خداوند و محبوبیت در میان مردم میپنداشتند.
درک عمیق فضایل امیر مؤمنان علی (ع) برای بسیاری از مسلمانان میسر نبود. پیامبر (ص) بارها فضایل امیر مؤمنان را برمیشمردند و دیگران را تشویق میکردند که مشی معنوی ایشان را سرمشق خود قرار دهند. مسلماً امیر مؤمنان با برخورداری از خِرد الهی به عنوان یک خورشید معنوی و تجارب فراوان در فرماندهی و ادارهی امور جامعه، بهترین گزینه برای رهبری معنوی و سیاسی مسلمانان پس از پیامبر بودند. (6)
پیامبر (ص) از وضعیت همهی دلها خبر داشتند. ایشان میدانستند که به رغم هدر رفتن دستاوردهای معنوی ناتمام بسیاری از دلها، رستاخیز پر برکت دلهای مؤمنان راستین ادامه خواهد داشت. وقایع پس از رحلت پیامبر نشان داد که برخی از اصحاب تا چه حد سطحینگر، صورتگرا و بیگانه با روح تعالیم اسلام بودند.
پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)
رحلت پیامبر اکرم (ص) حدود دو ماه پس از ابلاغ ولایت الهیه علی (ع) رخ داد. در همان ساعات پس از رحلت پیامبر (ص)، تعدادی از اصحاب حضرت (از دو قبیله مدینه) با نادیدهگرفتن توصیههای ایشان، در محلی گرد آمده بودند و میخواستند از میان خود خلیفهای انتخاب کنند و با هم اختلاف داشتند. علی (ع) در حال شستشوی بدن پیامبر (ص) بودند. ابوبکر و عمر بن خطّاب به جمع آن اصحاب غافل پیوستند. ابوبکر درباره برتری مسلمانان هجرتکرده به مدینه سخنرانی کرد و از جمله پیشنهاد داد که عمر را برای خلافت انتخاب کنند. اما عمر که میدانست برای دستیافتن به خلافت (ظاهری) نیاز به فرد راهگشایی همچون ابوبکر دارد، او را نامزد کرد و بلافاصله با او بیعت کرد. افراد دو قبیله مدینه هم که احساس رقابت قبیلهایشان برانگیخته شده بود، ترجیح دادند با ابوبکر بیعت کنند.
عمر و برخی دیگر، برای بیعتگرفتن از علی (ع) بسیار کوشیدند. و حتی با خشونت به خانه حضرت حمله کردند. آنان میدانستند که حضرت مخالف هرگونه برتریجویی در حقوق اجتماعیاند. حضرت تا مدتی بیعت نکردند اما هرگز به ستیز و جدل با آنان نپرداختند. تنها حدود 20 نفر از اصحاب پیامبر اعتراض خود را نسبت به نادیدهگرفتن حق امامت علی (ع) ابراز داشتند. مهمترین و مفصلترین سخنرانی اعتراضی و روشنگرانه را حضرت فاطمه (س) دخت گرامی پیامبر (ص) و همسر علی (ع) ایراد کردند و ادعای صلاحیت رهبری مسلمانان از سوی گمراهان بیاعتنا به احکام اساسی قرآن و اوامر پیامبر را باطل دانستند. در حمله دوم عوامل حکومتی به خانه علی (ع)، حضرت فاطمه (س) در حالی که باردار بودند به شدت مجروح شدند و چند هفته بعد درگذشتند.
امیر مؤمنان علی (ع) سالها بعد چنین فرمود: ”آن شخص (ابوبکر) جامه خلافت را به تن کرد در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی همچون محور آسیاب به آسیاب است. … ديدم كه شكيبايى در آن حالت خردمندانهتر است و من طريق شكيبايى گزيدم، در حالى كه، همانند كسى بودم كه خاشاك به چشمش رفته، و استخوان در گلويش مانده باشد. میدیدم که [بخشی از] میراث الهی من به یغما میرود و از مجرای حقیقیاش منحرف میشود.“ (7)
انحراف از اسلام راستین در دوران حکومت دو مدعی خلافت پس از پیامبر (ص)
اولین نگرش انحرافی در مدیریت اقتصادی جامعه مسلمانان هنگامی امکان بروز و گسترش یافت که عمر بن خطّاب ناآگاهانه معیارهای پرداخت حقوق مسلمانان را بر اساس پیشینه مسلمانی، از جمله زمان مسلمانشدن، شرکت در جنگ بدر، خویشاوندی با پیامبر اکرم(ص) و برتری قومی تعیین کرد.
عمر اگرچه با تجملگرایی، اشرافیگری و اسراف اقتصادی مخالف بود، اما بصیرت لازم برای تقویت بنیان فرهنگی و معنوی جامعه را نداشت. و نمیتوانست برای ریشهکنکردن فساد و انحراف از دین خدا برنامهریزی کند. او نمیتوانست نظارت صحیحی بر عملکرد معاویه (فرزند ابوسفیان) برقرار نماید، عدم صلاحیت وی برای امیری دمشق را تشخیص دهد، و از رشد اشرافیگری و عدم تعادل در نظام حکومتی جامعه مسلمانان جلوگیری کند.
معاویه توانست عمر را متقاعد سازد که توجه به تجملات در حکومت او، نوعی قدرتنمایی در مقابل رومیان است. تطمیع دنیوی نخبگان سیاسی و نظامی فاقد بصیرت الهی، و تخریب و ترور شخصیتهای وارسته و مقاوم، از سیاستهای شیطانی معاویه برای سلطهگری بر مردم و بهرهکشی ظالمانه از آنان بود.
نادیدهگرفتن برخی خطاهای فاحش بهخاطر مشاهده خوشخدمتیهای جاهطلبانه یا روابط خویشاوندی و قبیلهای یا معاملات سیاسی، از زمان حکومت ابوبکر رواج یافته بود. از جمله، نادیدهگرفتن جنایت خالد ابن ولید در قتل عام مسلمانان قبیله مالک ابن نویره (در حالیکه تسلیم شده بودند). این فاجعه به خاطر هوسرانی خالد رخ داد که قصد داشت با همسر زیباروی مالک همبستر شود. عمر رفتار خالد را تقبیح کرد، اما تسلیم مصلحتاندیشی استاد خود (ابوبکر) شد و بر حق استوار نماند. مورد دیگر، کشتن دوستان ایرانی و فرزند خردسال فیروز نهاوندی (قاتل عمر) توسط یکی از فرزندان عمر بهخاطر خونخواهی و احتمال همدستی دوستان ایرانی فیروز در قتل بود که هیچگاه ثابت نشد.
اعطای مقام امیری دمشق به فرزندان ابوسفیان از سوی ابوبکر و عمر، حاصل یک معامله سیاسی با رقیب پرنفوذ بود. پس از حکومت حدود دو ساله ابوبکر، عمر ترجیح داد همچنان به این معامله سیاسی پایبند بماند.
ابو درداء (از اصحاب پیامبر، متوفی 32 هجری)، دوران ابوبکر و عمر را به اختصار چنین توصیف کردهاست: به خدا قسم من در میان این مردم چیزی از (سنت) پیامبر نمیبینم جز اینکه نماز را به جماعت برپا میدارند! (8)
عدم توفیق مدعیان دروغین خلافت در رهایی از سلطه نفس دنیوی
عمر بارها با مسائل دشواری مواجه شد که تنها با رهنمودهای علی (ع) توانست بر آنها فایق آید. برطبق بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت، عمر بارها اقرار کرده بود: ”اگر علی نبود، عمر هلاک میشد.“ البته منظور او از هلاکت، درماندگی در حل مشکلات و به انحراف بیشتر سوقیافتن بود. او نمیدانست که تا چه حد به قلب معنوی خود و جامعه مسلمانان ستم کرده و قابلیتهای الهی خود را به نابودی کشانده است.
امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: ”شگفتا ابوبكر كه در دوران حکومتش از مردم مىخواست عذرش را بپذيرند و خواهان سلب خلافت از خویشتن بود، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد. هر دو [بدون اندیشیدن درباره نتایج عملکردشان] شتر خلافت را سخت دوشيدند و از حاصل [دنیوی و ناچیز] آن بهرهمند گرديدند.
اولی رخت از این دنیا بربست و حكومت را به راهى درآورد و به دست كسى سپرد كه مجموعهاى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزشطلبى بود. … سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دورويىها و اعتراضها شدند. و من در اين مدت طولانى محنتزا و عذابآور، چارهاى جز شكيبايى نداشتم.“ (9)
قتل عمر
عمر پس از حدود ده سال حکومت، توسط یک برده ایرانی ترور شد. یکی از فرزندان عمر به خونخواهی پدرش، دوستان ایرانی و فرزند خردسال ضارب را به قتل رساند. علی (ع) ترور را کاری ناشایسته میدانست و اظهار داشت که فرزند عمر نیز باید محاکمه شود.
عمر پیش از فوتش وصیت کرد که یک شورای شش نفره از جمله علی (ع) و عثمان بن عفان خلیفه بعدی را از میان خود برگزینند. دو تن از اعضای این شورا (عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) خویشاوند عثمان بودند. و طلحه خویشاوند ابوبکر و طرفدار عثمان بود. تنها زبیر به طرفداری از علی (ع) سخن گفت. عبدالرحمن از علی (ع) پرسید که آیا حاضر است خلافت را به عهده گیرد و مطابق کتاب خدا، سنت پیامبر و روش ابوبکر و عمر عمل کند؟ علی (ع) فقط پذیرفت که مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند. عثمان شرط عبدالرحمن را به صورت کامل پذیرفت و حکومت را به دست گرفت.
انحراف بیشتر از اسلام راستین در دوران حکومت عثمان
در دوران حکومت عثمان، فساد در همه زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به شدت گسترش یافت. عثمان به تدریج کنترل تمام استانهای مهم کشور را به خویشاوندان خود واگذار کرد. وی همچنین بسیاری از زمینهای عمومی را در اختیار خویشاوندان خود قرار داد تا از عواید آنها به طور خصوصی استفاده کنند.
او خود را مستحق استفاده از قدرت و ثروت جامعه به دلخواه خود میدانست. و از هرگونه اعتراض به برنامهها و سیاستهای ضد اسلامی خود به شدت آزرده خاطر میشد. بدرفتاری او با برخی از اصحاب برجسته پیامبر اکرم (ص) مانند ابوذر، عمار و ابن مسعود، ضدیت ایدهها و روشهای وی با آموزههای قرآن کریم و سنت پیامبر را بیش از پیش آشکار ساخت. نصایح امام علی (ع) تنها تأثیراتی زودگذر بر وی داشت. او نتوانست خود را از سلطه دیو نفس دنیوی و عوامل فتنهگر دست پرورده خود نظیر مروان، برهاند. سرانجام، بادهای نخوت حکومت منافقانه وی، امواج خروشان اعتراضهای مردمی را برانگیخت و به خودسریهای او پایان داد.
حکومت حقیقی در فضای باطنی از جانب خداوند در اختیار امام علی (ع) بود. و ایشان برای مقام حاکمیت ظاهری ارزشی جز امکان خدمت بیشتر به اسلام و مسلمانان و امکان تحقیق بهتر مردم در همه اعصار درباره اسلام و مدعیان هدایت الهی، قائل نبودند. حضرت فاطمه (س) نیز موضوع حق استفاده از باغ فدک را با همین هدف مطرح کرده بودند و به تصریح امام علی (ع) انگیزه منافع دنیایی شخصی در میان نبوده است. امام علی (ع) به دلیل اصرار فراوان مردم، ضرورت اصلاحات اساسی در جامعه نوپای مسلمانان و احیای فرهنگ اصیل اسلامی، مسؤولیت حساس و دشوار حکومت ظاهری را پذیرفت. اراده خداوند بر این بود که علی (ع) نمونهای از روش صحیح اداره جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) را ارائه دهد. مسلماً روشنگری درباره رویدادهای آن زمان نباید موجب تنش میان مسلمانان شود.
دوران حکومت امیر مؤمنان امام علی (ع)
امام علی(ع) از همان آغاز حکومت خود، به اصلاحات اساسی و همهجانبه پرداخت. ایشان اظهار داشتکه هیچکس به دلیل همراهی با پیامبر اکرم(ص) و در حقوق اساسی بر دیگران برتری ندارد. ایشان برای تصدی بیشتر استانداریها افراد شایستهتری را برگزید. همچنین، زمینهای متعلق به عوامل حکومتی را به اموال عمومی بازگرداند و تبعیض در توزیع درآمد دولت را از میان برد. امام با هیچ مخالف غیرمعاندی سر ستیز نداشت و حقوق اجتماعی افرادی را که با ایشان بیعت نکردند نیز محترم شمرد.
امام در نظر داشت عبدالله بن عباس را بهجای معاویه منصوب کند. ایشان معاویه را برای بیعت به مدینه احضار کرد. معاویه در زمان عثمان به منصب امیری تمام منطقه شام (شامل سوریه فعلی) دست یافته بود. او با ادعای خونخواهی عثمان از بیعت با امام سر باز زد.
دیری نگذشت که طلحه و زبیر نیز (که به طمع دستیابی به موقعیتهای دنیوی بهتر با امام بیعت کرده بودند)، به مخالفت با حکومت ایشان پرداختند. امام درخواست آنان برای انتصاب به امیری کوفه و بصره یا عراق و یمن را رد کرده بود. آنان در زمان حکومت عثمان ثروت هنگفتی بهدست آورده بودند. طلحه در رهبری شورش بر ضد عثمان نقش بیشتری داشت و از عوامل اصلی قتل او بود.
طلحه و زبیر برای توجیه پیمانشکنی خود اظهار داشتند که بیعتشان با علی(ع) قلبی نبودهاست. آنان با همدستی عایشه و پشتیبانی همه کسانیکه منافع دنیوی خود را در خطر میدیدند، بر ضد حکومت امام لشکرکشی کردند(10). شورشیان به تحریک معاویه و با فریبکاری بصره را به تصرف خود درآوردند و کارگزاران حکومتی را قتل عام کردند.(11)
امام با رعایت همه موازین اسلامی به مقابله با شورشیان پرداخت و ضمن برقرارکردن امنیت، به زدودن غبار ایدهها و روشهای انحرافی از ساحت فرهنگ اسلامی همت گماشت(12). آنانکه با جدیت، دقت و تأمل به همراهی با امام حق میپرداختند، در مواجههی مناسب با هر مشکلی بیش از پیش بصیرت مییافتند و رشد میکردند.
امیر مؤمنان در خطبهها، نامهها و فرمانهای خود نکات بسیار ارزشمندی درباره حقایق اسلام و اداره صحیح جامعه مسلمانان ارائه دادهاند که بیانگر خِرد الهی و بازتابی از عملکرد حقمحور، رحمانی، جامعنگر، عدالتگستر و شفاف ایشان است.
مخالفت دنیاطلبان با حکومت امام علی (ع)
اقدامات امام در موارد زیر، عامل اصلی بروز مخالفت با حکومت ایشان از سوی دنیاطلبان و منحرفان از اسلام راستین بوده است:
1- عزل نالایقان از مسئولیتهای حکومتی و نظارت دقیق بر عملکرد مسئولان.
2- اصلاح نظام اقتصادی، مبارزه با رانتخواری و مفاسد اقتصادی، بازگرداندن اموال اختلاسشده به اموال عمومی، توزیع عادلانه درآمدها و امکانات.
3- التزام به تأمین حقوق اساسی و شفافیت و قاطعیت در اجرای قوانین. (13)
معاویه، نماد انحراف کامل از اسلام راستین
میتوان گفت که ابوبکر نماد بخلورزی در پذیرش ولایت امام حق و در انفاق باطنی عام، عمر نماد جاهطلبی، حسادت، کینه و نفرتورزی و خشونت، و عثمان نماد ریا و نفاق است. نفاق به منزله جمره عقبه، گرچه خطرناکتر است، اما پرتگاه عمیقی استکه گمراهان، از بیراهه بخلورزی، کینه و خشونت به سوی آن سوق مییابند و در آن سقوط میکنند.
از برخی خطبهها و نامههای امام علی(ع) میتوان دریافت که امام حق به معاویه به عنوان نماد انحراف کامل از اسلام راستین مینگریسته است (14). امام میدانستکه مسلمانی ابوسفیان و فرزندانش دروغین و مصلحتگرایانه بودهاست.
معاویه از جوانی دل به اسلام نداده بود و غالباً در محضر پیامبر (ص) حضور نمییافت. هرگاه سراغ او را میگرفتند، مشغول خوردن بود. در واقع، دل او دائماً مشغول دونخواری بود نه بهرهگیری از رزق معنوی خالص و پاک که نزد خدا و اولیاست. او هیچ بهرهای از باطن صدق، پاکدامنی، معرفت، انصاف و رحمت اسلام نبرده بود. میتوان او را مظهر اسلام ظاهری و ریایی دانست که حرص و آز و توسعهطلبی دنیوی و فریبکاری را میآراید. او میکوشید حکومت ظالمانه و فاسدش را با پوششی از برخی آداب ظاهری اسلام، در منظر غافلان مشروعیت و تداوم بخشد.
معاویه با ادعای خونخواهی عثمان از بیعت با امام علی (ع) سر باز زد. امام در نامهای به او نوشت: ”بیعت با من بر همه مسلمانان واجب است. … همه میدانند که عثمان را من نکشتهام تا قصاصی بر من لازم آید. و ورثه عثمان در طلب خون او از تو سزاوارترند. و تو خود از کسانی هستی که با او مخالفت کردی و هنگامی که از تو کمک خواست، وی را یاری نکردی تا کشته شد.“ معاویه پاسخی به این نامه نداد.
مقابله با معاویه برای جلوگیری از گسترش اسلام انحرافی و مفاسد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ناشی از آن لازم بود. اینکار مستلزم آشنایی بیشتر بخش وسیعتری از افراد تحت فرمان امام با روح تعالیم اسلام بود. اما فرصت کافی برای آمادهسازی نیروها در یک فرایند کار فرهنگی، تربیتی و نظارتی نبود. امام تا جاییکه امکان داشت نبرد با معاویه را به تأخیر میانداختند و بهطور وسیع به روشنگری و اصلاح امور میپرداختند.
ضرورت درک روح تعالیم اسلام
رشد معنوی، توفیق در جهاد تبیین، مصونیت در مقابل تهاجم فرهنگی و تبلیغاتی دشمنان و توانایی اداره صحیح امور جامعه، مستلزم توفیق در جهاد اکبر، بهبود وضعیت دل و برخورداری از هشیاری الهی و مایه معرفتی اولیای خداست (15). بهبود وضعیت دل نیز مستلزم پایبندی به ارزشهای حقیقی و پایهای اسلام مانند صدق، پاکدامنی، درستکاری و پیروی از راهبر الهی است. اگر فرد یا حکومتی واقعاً در پی اصلاح خود باشد، از یاری خداوند برخوردار خواهد بود. پیروزی و موفقیت حقیقی را تنها با حمایت خداوند و برخورداری از فضل خدا یعنی مایه معرفتی اولیا میتوان تجربه کرد. این حقیقت شگفتانگیز، خواندنی و یادگرفتنی نیست، بلکه یک موضوع تربیتی و تجربی وابسته به مراقبت بر نیات و رفتار، و در مقیاس وسیع، نیازمند اصلاح نظام آموزشی و فرهنگی است.
امام علی (ع) در نامه به کارگزار خود در بصره چنین نوشتهاند: ”آگاه باش، برای هر پیرو [حقیقی راه خدا]، امامی [الهی] وجود دارد که باید از او تبعیت نماید و از نور علم او روشنیِ [باطن و بصیرت الهی] بجوید. امام شما از [لباس دنیوی] به دو جامه کهنه و از خوراک دنیوی به [طعام ساده روزانهای با] دو قرص نان رضایت داده است. بدانید شما قطعاً در حد من توانایی قناعت ندارید. اما با پرهیزکاری و تلاش [برای همخوانی نظام زندگی و عملکرد خود با روح اسلام حقیقی] و با پاکدامنی و درستکاری، مرا [برای اصلاح امورتان و به سرانجام رساندن رشد معنویتان] یاری کنید [که این است پیروی واقعی از امام حق].
سوگند به خدا، من از دنیای شما طلایی نیندوختم. و از غنیمتها و منافع آن، مال فراوان جمع نکردم [و به توسعهطلبی دنیوی نپرداختم] … و اگر بخواهم راه به عسل صاف و مغز گندم و بافتههای پرنیان ببرم، میتوانم. … دور شو از من ای دنیا، سوگند به خدا رامِ تو نخواهم گشت که پست و خوار و ذلیل و بیچارهام سازی. مهارم را به دست تو نخواهم داد تا مرا [به سوی انحطاط معنوی] بکشانی. … خوشا به حال کسی که واجباتش را در پیشگاه خداوند ادا کند. و در راه خدا هرگونه سختی و تلخی را با شکیبایی تحمل نماید و به جان بخرد. و [در هر تاریکی معنوی و شبهای زندگی دنیوی] به شب زندهداری پردازد. … آناناند حزب الله، آگاه باشید قطعاً حزب خدا رستگارانند …“ (16)
نامه امام علی (ع) به کارگزار خود در آذربایجان
امام به اشعث بن قیس که توسط عثمان به کارگزاری آذربایجان منصوب شده بود، مهلت دادند که عملکرد خود را اصلاح کند. اما تغییر قابل قبولی در عملکرد او ندیدند و او را از سمت خود عزل کردند. حضرت در نامهای به او یادآور شدند که مقام و منصب در حکومت اسلامی، و برای هر فرد مسلمان در هر جامعهای، وسیلهی توسعهطلبی دنیوی نیست:
”منصب و حوزهی فرمانرواییات طعمهای برای تو نیست. بلکه امانتی است بر گردن تو. و تو زیر نظر مافوق [معنوی] خود هستی. و از تو خواستهاند فرمانبردار مافوق خود [در انجام شایسته وظایف مبتنی بر موازین الهی و حفظ حقوق مردم] باشی. برای تو شایسته نیست که بر مردم زیر دست خود استبداد ورزی و هر طورکه بخواهی فرمان دهی. یا اینکه بدون دریافت دستور مافوق و اطمینان از رضایت خداوند، خود را درگیر کارهای حساس و پرهزینه نمایی. هر مالی که در اختیار تو است، از اموال خداوند متعال است و تو امانتدار هستی تا آن را به دست من [حافظ و حسابرس بیت المال مرکزی] برسانی. [بیت المالی که حساب روشن و شفافی دارد]…“ (17)
اشعث بن قیس از فرصتطلبانی بود که سابقه خیانت به قبیله یمنی خود را داشت و مورد تشویق و حمایت ابوبکر قرار گرفته بود. او پس از برکناری از سِمت کارگزاری آذربایجان توسط امام علی (ع)، به طمع کسب موقعیت دنیویِ بالاتر مدتی با امام همکاری کرد. و به دلیل نفوذش در میان برخی قبایل کوفه، فرماندهی بخشی از سپاه امام را در نبرد با لشکریان معاویه به عهده گرفت. اما هنگامی که علایم مساعدی از سوی معاویه دریافت کرد، نغمه پایان درگیری سر داد. و سپس با حیله دشمن در به نیزهکردن قرآن، بخشی از سپاه را به مخالفت با امام کشاند. او از حکمیت ابو موسی اشعری پشتیبانی و به تداوم حکومت ظالمانه بنیامیه کمک کرد.
حیله معاویه با طرح حکمیت درباره حقانیت هر یک از طرفین نبرد صفین
عثمان ابو موسی اشعری را که ادعای فقاهت و کارشناسی سیاسی داشت، بسیار میستود و به امیری کوفه منصوب کرده بود. ابو موسی با نبرد بر ضد شورشیان اشغالگر بصره مخالفت کرد. امام با ارسال نامهای او را از سمت خود عزلکردند. او اعتنایی به فرمان عزل خود نکرد تا اینکه امام مالک اشتر را به کوفه فرستادند و او را با خواری برکنار کردند. ابو موسی نیز مانند برخی دیگر، برداشت خود از تعالیم اسلام و تشخیص خود درباره مصالح جامعه مسلمانان را برتر از امام علی (ع) میپنداشت.
معاویه در آستانه شکست از سپاهیان امام، به اشعث پیام داد که پایاندادن به نبرد برای جلوگیری از کشتار بیشتر مسلمانان بهتر است. معاویه به اشعث وعده داد که در صورت پایاندادن به نبرد، او و قبیلهاش را مورد حمایت قرار خواهد داد. اشعث در میان سپاهیان سخنرانیکرد و توانست میان سپاهیان تفرقه افکند. فریبخوردگان سپاه امام درست آنگونه عملکردند که معاویه انتظار داشت. آنان حکمیت نمایندگان دو طرف نبرد درباره حقانیت امام یا معاویه را پذیرفتند و بر صلاحیت نمایندگی ابو موسی در حکمیت اصرار ورزیدند. ابو موسی در مذاکره با نماینده معاویه فریب خورد و با صدور حکم برکناری امام از خلافت، به امام و جامعه مسلمانان خیانت کرد.
بخشی از فریبخوردگان سپاه امام، خود و امام را در پذیرفتن طرح حکمیت مقصر میدانستند، در حالیکه با نافرمانی خود، پذیرش آن را گستاخانه به امام تحمیل کرده بودند. آنان اعلام کردند که از گناه خود توبه کردهاند. و چون امام، خود را گناهکار نمیدانستند که توبه کنند، ایشان را تکفیر کردند! سپس این گروه که خوارج نامیده شدند، به فتنهگری و اغتشاش پرداختند و افراد بیگناه را میکشتند. بخشی از آنان با نصایح امام دست از فتنهگری برداشتند و بخش دیگر جز اندکی، در نبرد با سپاه امام به هلاکت رسیدند.
بخش وسیعی از جامعه مسلمانان، به دلیل رواج نگرشهای انحرافی و ضعف معنوی شدید، قادر به تشخیص مصالح حقیقی خود نبود و نمیتوانست از امام حق پیرویکند. بسیاری افراد نیز تنها به خاطر بهبود شرایط زندگی دنیوی به حکومت امام علی و امام حسن (ع) چشم دوخته بودند و ناپیگیری خود را در شرایط دشوار آشکار میساختند.
منابع و توضیحات
1- سوره مبارکه اعراف 42 و 43، مؤمنون 11-1، مائده 8-6، احزاب 33، زمر 73 و 74، غافر 55-53، زخرف 73-68، واقعه 79-77، …
2- فاطر 32.
3- بقره 214-213 و 176-174، یونس 8-7، قصص 60، …
4- آل عمران 26-19 و 105-100، هود 115-110، جاثیه 19-15، …
5- نور 55-47.
6- نگاه کنید به بخش پنجم ”خورشید حقیقی – شرحی بر شعر پیامبر خِرد و عشق“ و بخش سوم ”شرحی بر دعای ندبه“.
7- نهج البلاغه، خطبه 3.
8- مسند احمد بن حنبل، ج ۳۶، ص ۳۰، و ج ۴۵ ص ۴۹۲؛ صحیح بخاری، ش ۶۵۰.
9- نهج البلاغه، خطبه 3.
10- عایشه از سالها قبل به خاطر محبت و توجه خاص پیامبر اکرم (ص) به علی (ع)، و اینکه انتظار داشت پدرش ابوبکر بیشتر مورد توجه باشد، به امیر مؤمنان حسادت میورزید.
11- تصرف و اخلالگری در نظامات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما توسط همراهان ظاهری انقلاب اسلامی، شبیه تصرف بصره به رهبری برخی کسانی بوده است که سابقه همرزمی ظاهری با علی (ع) داشتند. همانطور که معاویه قصد داشت از آن اخلالگری به نفع خود بهرهبرداری کند، همه مدعیان دروغین مسلمانی و آزادیخواهی به اخلالگری در نظامات جامعه ما دامن زدهاند. درافتادن همراهان ظاهری انقلاب به ورطه توسعهطلبی دنیوی، شبیه راهدادن به دشمن به طمع غنیمت در نبرد اُحد بود.
12- شیوه مقابله امام علی (ع) با شورشیان
امام ابتدا کوشید تا با گفتگو، شورشیان را به توبه و انتخاب راه درست دعوت کند. اما آنان نپذیرفتند و ترجیح دادند بجنگند. برخی از توصیههای امیر مؤمنان به افراد سپاه خود چنین است:
– آغازکننده جنگ نباشید.
– مجروحان را نکشید.
– گریزندگان از نبرد را تعقیب نکنید. (برای کشتن تعقیب نکنید، نه اینکه زیر نظر نداشته باشید.)
– کشف عورت، شکنجه و مُثله نکنید.
– پرده منزلگاهشان را ندرید، به خانهها وارد نشوید و اموال آنان را برندارید.
– زنان و کودکان را اسیر نکنید و آزار ندهید حتی اگر دشنام گویند و توهین کنند.
و در پایان نبرد فرمود: اسیران را میازارید و اگر اظهار ندامت کردند، آزادشان کنید.
سپس فرمود تعدادی مرد و زن عایشه را در سفر همراهی کنند و به منزل بازگردانند.
13- حقوق اساسی در عصر حاضر با شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متفاوت، علاوه بر حقوق انسانی و اجتماعی برابر شهروندان، شامل حقوق وسیعتر زنان و حقوق آزادیها و مشارکت سیاسی نیز میشود.
14- برای نمونه نگاه کنید به خطبه 108 نهج البلاغه که بیشتر آن درباره فتنه بنیامیه است. امام فتنه بنیامیه را پرچم گمراهی مینامند که در پی آن انواع گروههای منحرف به ظاهر مسلمان سربرمیآورند. دینی که آنها معرفی میکنند، حاوی هیچ درونمایه حقیقی از اسلام نیست. با گسترش نفوذ چنین دینی در دلها، تعداد افراد پست افزایش و تعداد افراد بزرگمنش کاهش مییابد. … با زبان تظاهر به دوستى دارند و در دل دشمنی میورزند. به فسق و فجور خود افتخار و از عفت و پاکدامنی تعجب مىكنند. و اسلام را همچون پوستین وارونه میپوشند.
15- توانمندی در تبیین، مستلزم برخورداری از نور معرفت رسول خدا و اولیا در دل است (حجرات 8-6).
16- نهج البلاغه، نامه 45.
17- همان، نامه 5.
برخی مطالب مرتبط
اسلام راستین – اسلامشناسی به زبان ساده (1)
ضرورت اصلاحات فرهنگی و اقتصادی – اسلامشناسی به زبان ساده (3)
نکاتی درباره برخی حقایق هستی و اهداف زندگی (1)
نگاهی به شاخصهای اصلی دین راستین خدا … (1)
نگاهی به شاخصهای اصلی دین راستین خدا … (2)
نکاتی درباره رهپویی دل و مشی معنوی صحیح (1)
نکاتی درباره نظامسازی اجتماعی مبتنی بر ارزشهای دینی (1)
خورشید حقیقی – شرحی بر شعر پیامبر خِرد و عشق (1)
شرحی بر شعر سوز و ساز رمضان (1)
شرحی بر شعر راز حج – حج دل (1)
پرسش و پاسخ درباره برخورد محترمانه
گزیدهای از طوبای محبت – بسم الله
پرسش و پاسخ درباره عدالت الهی و امام زمان (عج)
پرسش و پاسخ درباره آمرزش گناهان با گریه بر امام حسین (ع)
جهاد برای آزادسازی قدس جلوهای از جهاد باطنی برای آزادسازی وطن حقیقی
بیداری دل و طلب فرج برای پیمودن راه اولیا – شرحی بر دعای ندبه (1)
چگونه مشکلات زندگی را حل کنیم – شرحی بر شعر با رضا بنشین (1)
با سلام
در مورد ماجرای جنایت خالد ابن ولید در قتل عام مسلمانان قبیله مالک ابن نویره توضیح بیشتری میدهید؟
و اینکه به نظر شما برخورد خلیفه اول در این ماجرا، آیا پیروی و تقلید از پیامبر (ص) در ماجرای مشابه نیست؟ (جنایت خالد ابن ولید در قتل عام مسلمانان قبیله جذیمه)
سلام و درود بر شما
طبری در رابطه با جنایت خالد بن ولید در کشتن ناروای عدهای از مسلمانان قبیله جذیمه چنین نوشته است:
”وقتی خبر به رسول خدا (ص) رسید، دستها را به طرف آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدایا! من از آن چه خالد بن ولید انجام داده است بیزارم. سپس علی بن ابیطالب (ع) را خواست و به او فرمود: ای علی! نزد این قوم برو و نظر آنان را جویا شو و امر جاهلیت را زیر پا بگذار.
علی (ع) در حالی که اموال بسیار همراه داشت به طرف قبیله رفت. خونبها، خسارت اموال و حتی قیمت کاسههای سگان آنها را نیز پرداخت نمود. علی (ع) بعد از اتمام کار از آنها سؤال کرد: آیا خونبها و یا مالی مانده است که به شما پرداخت نکرده باشم؟ همگی گفتند: خیر.
علی (ع) فرمود: باقیمانده این اموال را نیز به خاطر رعایت احتیاط از جانب رسول خدا در مواردی که آن حضرت و شما از آن مطلع نشدهاید میپردازم. سپس بازگشت و آنچه انجام داده بود را به رسول خدا گزارش کرد. رسول خدا (ص) فرمود: کار درست و زیبائی انجام دادی. سپس رو به قبله ایستاد، دستها را بلند کرد و سه بار فرمود: خدایا من از آنچه خالد بن ولید انجام داده است بیزارم.“ (تاریخ الطبری، ج 3، ص 67)
قرآن کریم: (ای رسول خدا) هرگاه فرمانت را مخالفت کردند، بگو من از کردار بد شما برائت میجویم. (شعراء 216)
پیامبر اکرم (ص) هرگز بر خطاهای مأموران نظام اسلامی در رابطه با حقوق مردم سرپوش نگذاشتند و بیم تضعیف نظام را هم نداشتند. در این قضیه خالد اظهار داشت که نادانسته مرتکب خطا شده و پرداخت کامل دیه را به عهده گرفت. اگر صاحبان خون تقاضای قصاص قاتل را میکردند، حاکم اسلامی وظیفه داشت که قاتل را قصاص کند. پیامبر به توبیخ خالد و دریافت و ارسال دیه بسنده کردند و درباره مراقبت بر اجرای نیکوی مأموریتها به مسلمانان هشدار دادند.
و نیز این نکته که حضرت پاکترین، خردمندترین، قویترین و سخاوتمندترین پیرو خود را به نمایندگی از جانب خود برای رسیدگی به این قضیه فرستادند (چنانکه در موارد بسیار مهم اینگونه عمل میکردند)، نشاندهنده اهمیت رسیدگی به مشکلات مردم، احقاق حقوق آنان و حفظ سلامت معنوی جامعه است.
اما در قضیه قتل مالک بن نویره توسط خالد (که علاوه بر قتل مرتکب زنای محصنه نیز شده بود)، از آنجاییکه ابوبکر گمان میکرد به توانمندی ظاهری خالد برای پیشبرد اهداف حکومت خود بسیار نیازمند است، در مقابل اعتراض اطرافیان به شدت از او دفاع کرد، او را مجتهدی نامید که در اجتهاد خود اشتباه کرده است! و هیچ توبیخ و مجازاتی برای او در نظر نگرفت.
رحمت و برکات خداوند بر شما